* با توجه به جايگاه حضرت فاطمه(س) در چشم و دل عموم جامعه اسلامي و به ويژه مردم مدينه،واكنش آنان نسبت شهادت دختر پيامبر(ص) چه بود؟
مرتضوي:طبيعي بود كه به جز فرصتطلبان و منافقاني كه در دل، ايمان به پيامبر اكرم(ص) نياورده بودند، عموم مسلمانان بسته به مراتب شناخت خود، به خاندان پيامبر علاقه داشتند و در اين ميان حضرت فاطمه(س) جايگاه ويژهاي داشت، زيرا علاوه بر شخصيت خود او، عنايت و احترامو علاقه ويژهاي كه پيامبر(ص) به ايشان داشت و آن را بارها نشان مي داد، باعث افزايش علاقه و احترام مردم شده بود. طبعاً بيماري و رنجوري و اندوه فاطمه(س) و نارضايتي شديد ايشان از وضع موجود، براي مؤمنان آزار دهنده بود وآنان نميخواستند شاهد چنين وضعي باشند و پيداست كساني كه از شدت گرفتن بيماري ناگهاني حضرت كه در پي حوادث پس از رحلت پيامبر(ص) پديد آمده بود، خبر داشتند، نگران سرانجام آن بودند. برخي نزديكان در روزهاي آخر نگراني خودشان را بر زبان ميآوردند. اما چه بسا بسياري نيز به بهبودي حال ايشان اميد داشتند و پيداست نوعا اين گمان را داشتند كه در صورت رحلت فاطمه(ع) مراتب احترام و علاقه خود را با شركت در تشييع و نماز بر او نشان خواهند داد.
* اما بر خلاف اين انتظار همه ميدانيم كه به خواست خود حضرت فاطمه(س) و همسرش علي(ع) چنين نشد و مسلمانان مدينه در حالي از خواب برخاستند كه يگانه دختر پيامبرشان شبپيش به خاك سپرده شده بود و حتي محل دفن وي نيز به درستي معلوم نبود؛ چرا؟آيا كسي چنين واكنشي از سوي خاندان پيامبر(ص) را پيشبيني نميكرد؟
مرتضوي:بعيد است كه عموم مردم چنين گماني را از قبلداشته باشند كه ممكن است خاندان پيامبر(ص) در اعتراض به وضع موجود، چنين موضعي بگيرند، اهل بيت نيز نميخواستند اين گمان در مردم تقويت شود، چون چهبسا مانع اقدام آنان مي شد. اما دو گروه اقليت چنين احتمالي ميدادند، يكيبرخي مخالفان كه چنين اقدامي به زيان آنان بود و ديگر برخي دوستان و نزديكان كه از مراتب نارضايتي اهل بيت(ع) آگاه بوده و شايد گوشه و كنار هم،چيزهايي شنيده بودند. نمونه روشن اين گروه عباس بن عبدالمطلب است كه بر پايه همين حدس پيك خود را پيش اميرالمؤمنين(ع) مي فرستد. به نقل شيخ طوسي، اين جريان راامام باقر(ع) از پدر خود امام سجاد(ع) واو نيز از محمد پسر عمار ياسر و او از پدر خود نقل كرده است. عمار مي گويد زماني كه فاطمه دختررسول خدا(ص) در بستر بيماري افتاد و حال وي وخيم شد، عباس بن عبدالمطلب به عيادت ايشان آمد، اما به او گفته شد؛ حال فاطمه وخيم است و كسي نميتواند به ديدار او برود. عباس به خانه خود بازگشت و پيكي را سراغ علي(ع) فرستاد تا با توجه به وضع جسمي فاطمه(ع) به ايشان بگويد كه گمان ميكند او نخستين كسي از ما باشد كه به رسول خدا(ص) بپيوند. از اين رو اگر فاطمه(ع) رحلت كردعلي(ع) مهاجران و انصار را جمع كند تا با حضور در تشييع جنازه و نماز بر آن بانو به ثواب برسند. او اين نكته را نيز افزود كه اين كار مايه زيبايي و شكوهمندي براي دين است.اما علي(ع) در پاسخ به پيك عباس با اشاره به رفتاريكه با دختر پيامبر(ص) شده بود و با اشاره به خواست فاطمه(ع) پيشنهاد ايشانرا نپذيرفت و عباس نيز با تجليل از علي(ع) نظر حضرت را پذيرفت.
* چرا اميرالمؤمنين(ع) اين پيشنهاد را كه به ظاهر پيشنهاد خوبي بود نپذيرفت و بنابر درخواست خود حضرت زهرا(س) تمايل به اين داشت كه او شبانه دفن شود؟
مرتضوي:پيشنهاد عباس كه از علاقهمندان به اهل بيت(ع) بود، ازسر خيرخواهي براي عموم جامعه اسلامي و در راستاي تكريم و تجليل از يادگار پيامبر(ص) و قدرشناسي از آن همه خدمت مادي و معنوي پيامبر(ص)بود. كسي نيز انكار نميكند كه اين كار در ظاهرِ خود براي جامعه اسلامي مايه شكوه و عظمت بود و براي يكيك زنان و مردان مسلمان زمينه دستيابي به اجر و ثوابي بزرگ كه جنازه پاك يگانه دختر پيامبر خاتم(ص) را بردوش گذارند و يكپارچه در نماز بر وي شركت جويند و اگر پيامبر(ص) را به دليل اينكه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده شد و همان جا به خاك سپرده شد، تشييع نكرده بودند، حال ميتوانستند مراتب علاقه و ارادت خودرا با يك مراسم باشكوه نشان دهند. البته عباس بن عبدالمطلب ميتوانست به برخي آثار ديگر اين اقدام نيز مانند تسليت خاطر خاندان داغديده پيامبر(ص) وتقويت جايگاه سياسي و اجتماعي آنان و بهرهمندي روح پاك و والاي آن بانوي مطهر اشاره كند.
اما اينكه چرا علي(ع) با يادآوري وصيت فاطمه(س)،به
خواست خيرخواهانه عموي خود عمل نكرد را ميتوان در خود پاسخ
اميرالمؤمنين(ع) يافت. ايشان پيش از اشاره به وصيت فاطمه(ع)، اشاره كوتاهي
به رفتارمي كند كه با حضرت فاطمه(س)انجام گرفت رفتاري كه نه با سفارش
پيامبر(ص) درباره او و نه حقوق الهي اوسازگاري داشت. بانويي كه طي چند ماهيكه از رحلت پدرش گذشته،يك اقليت را ديده كه بر مال و جسم و جان او
دستاندازي كردهاند و برخي خواص كه چشم بسته و زبان در كام خود برده،
آسايش خود را برگزيده و بهانه پيشه كردهاند و حتي سخني در اعتراض به وضع
موجود نگفتهاند و عوامي كه نگاه به دهان سران و بزرگان قبايل خود دوخته و
از خود اراده ديگري نشان ندادهاند.
اگر توجه كنيم كه مهاجر و انصار كه
عباس، در پي فراهم آمدن زمينه اجر و ثواب براي آنان است،نوعاً همانهابودندكه به رغم مظلوميت و شكايت بردنهاي مكرر فاطمه زهرا(س) همراه همسر و
فرزندان خودبه آنان،هيچ كدام پاسخ مثبت نداده و هر يك بهانه اي آوردند.
چنان كه در روايتي آمده است علي(ع) چهل روز فاطمه(ع) را همراه حسن(ع) و
حسين(ع) در ميان كوچهها و خانههاي مهاجران و انصار گردانيد و فاطمه(ع) بااشاره به تعهد آنان به دفاع از پيامبر(ص) و فرزندانش درخواست كمك كرد اما
يك نفر نيز پاسخ مثبت نداد و او را ياري نكرد. از جمله روزي سراغ معاذ بن
جبل رفت و با اين تعبير شروع به استمداد كرد:«اي معاذ بن جبل من با درخواستياري پيش تو آمدهام»معاذ بهانههايي آورد. بهانههايي كه حتي صداي اعتراض پسر او را در آورد و فاطمه(ع) با دست خالي و با حالت قهر از پيش وي برگشت.
كسانيكه چنين كرده باشند، هر چند علاقهمند هم نشانبدهند اما آيا به راستي شايستگي واقعي براي حضور در تشييع جنازه و نماز برفاطمه(س) را دارند؟ آن هم در شرايطي كه چيزي عوض نشده و شكايت فاطمه(ع) پابرجا است؟بايد توجه كرد در جامعهاي كه ارزشهاي بس مهمتري مانند امنيت جاني و مالي بانوي بيدفاعي مانند فاطمه(ع) سلب ميشود و به دادخواهي وي اعتنايي نميگردد، نه تنها تشييع جنازه و مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگردنميتواند مايه جمال دين و موجب افتخار باشد، بلكه همين ميتواند سرآغاز يا ادامه سرپوش نهادن بر حقكشي و ناامني موجود باشد.حال دختر پيامبر(ص) بهكدام يك بيشتر نياز داشت؟ به پاسخ مثبت مُعاذ بن جبل، وقتي از او درخواستكمك كرد و معاذ شانه خالي كرد، يا شركت در تشييع و شانه بردن زير جنازه آنبانو؟در جامعهاي كه برخي سرشناسان اثرگذار آن و برخي كساني كه نفوذ كلمه دارند، حاضرند تسليت بفرستند و شانه به زير جنازه ببرند اما شانه از مسئوليتهاي مهم يا مهمتر خود خالي ميكنند و سكوت و فرياد آنان نه به فراخور اهميت و ارزشهاي واقعي دين، بلكه نوعاً تابعي از دو عنصر طمع يا ترس و در مجموع با چاشني توجيه است، آيا مشاركت در تشييع جنازه اين شخص و آن شخصيت حتي اگر در طراز صديقه كبري(ع) باشد، ميتواند مايه جمال دين و كمال امت باشد؟
براي فهم واقعيت موجود و فاصله آن با حقيقت مطلوب بايد درك و شناختي در طراز منطق فاطمي داشت تا به درستي فهميد در جامعهاي كه بهاي لازم به اصول ارزشهاي انساني و اسلامي داده نميشود وبراي حفظ قدرت سياسي خود و به نام دين، به حريم ارزشهاي ديني و به حرمت افراد بيدفاع دستاندازي ميگردد و سپس اين گناه باحسنهاي چون تشييع وبرگزاري مجلس ختم پوشانده ميشود، چه زشتيهايي نهفته است.
* عباس عموي پيامبر(ص) و مورد احترام اهل بيت(ع) بود پس آيا اين مطلب، براي وي روشن نبود؟
مرتضوي: عباس از سر خيرخواهي پيغام فرستاد و پاسخ علي(ع) را بر نظر خود برگزيد و در شب دفن نيز در شمار افراد بسيار محدودي بود كه حضور يافتند. نظر او نيز در جاي خود نظر خوب و سازندهاي است و در واقع نظري است كه خود شارع حكيم با تشويق به شركت در تشييع جنازه مسلمين و تعظيم شعائر ديني به آن فراخوانده است. اما جاي شگفتي نيست كه عباس به رغم خيرخواهي خودو «عباس»هاي جامعه با نگاه ظاهرنگر و شناخت ناقص خود از اسلامو شرع و فقه و متناسب با ذهنيت عمومي جامعه، عظمت دين و شكوه شريعت محمدي را بيشتر در ظواهري چون تشييع جنازه و نماز باشكوه اموات بدانند، ليكن در منطق فاطمه زهرا(ع) اينها همه اموري است كه بايد در راستاي ارزشهاي برتر دين و شريعت قرار گيرد و اگر پيش و پس از اينها در جامعه به آن ارزشهاي حياتي پايبندي و اهتمام نباشد، گاه چه بسا ابزاري شود در دست كساني كه دينرا نيز در خدمت شخص خود يا دستكم در راستاي تفسيري ناقص و گاه موهن از دين، ميخواهند.
*با اين تفاسير توجه لازم به تفاوت اين دو نگاه چه دستاوردي براي جامعه ما در پي خواهد داشت؟
مرتضوي:در يك نگاه كلي، از جمله ميتوانيم اين نكتهمهم را پيش روي جامعه اسلامي بگذاريم كه شكوهمندي واقعي دين و زيبايي اصلي حاكميت آن، نه در اهتمام به برخي آداب و مستحبات اسلامي است و نه در آمارهاي درست و نادرستي است كه در رسانهها درباره حضور مردم در اين ختم و جلسه و استقبال يا در آن گردهمايي بزرگ ديني و مذهبي بينالمللي داده ميشود، بلكه در اين است كه امت اسلامي به پاسخ درست اين پرسش بپردازند و در عمل به آن پايبند باشند كه براي چه از دوره جاهليت «هجرت» كردند، و برايچه پيامبر(ص) را در ميان خود پذيرفتند و به «نصرت» او پرداختند و اينك خود را امت واحده پيامبر خاتم(ص) ميشمارند و به آن افتخار ميكنند؟ بيشك تعميق معرفت خداوند و معنويت ديني و پرهيز از شركورزي به هر صورت از يك سوواز سوي ديگر حرمت انساني و گسترش عدالت و آزادي و امنيت و معيشت آسان و آسايش روحي براي همه، از جمله مهمترين آنها بوده است و پيداست اين عناصر كليدي را پيش و بيش از هر چيز بايد در عمل به سيره و سنت پيامبر(ص) و اهل بيت ايشان پي گرفت.
پيداست همه ما بابرگزاري هرچه باشكوهتر همه اين اجتماعات در داخل و خارج موافقيم و آن را با ارزش ميدانيم به ويژه هر اجتماعي كه نشان از وحدت ميان مسلمانان است و مايه تحكيم يا در كنار آن، نشاندهنده هويت اعتقادي و تاريخي شيعه و مايه تحكيم آن است. اما تاكيد ما اين است كه جمال اصلي دين و افتخار براي آن به ويژه براي جهاني كه با مفاهيم ارزشهاي انساني آشناست و نه لزوماً با همه احكام و آداب شرعي اسلامي، از جمله اين است كه در عمل نشان داده شود جامعه اسلامي پيرو پيامبري است كه رحمت براي جهانيان است و درد انسانها را داشت و دارد. و ماپيرو امامي هستيم كه سزاوار ميدانست آدمي از غصه بميرد كه متجاوزان، در حوزه حاكميت او خلخالي را به ناحق از پاي زني نامسلمان بيرون آوردهاند و كسي مانع نشده است. امامي كه به رغم حرمت ويژهاي كه براي فاطمه(ع) قايل بود و پايبند همه مستحبات شرعي و آداب اسلامي، اما دغدغه اصلي در ديانت و سياست و حكومت او آن گونه كه در نهجالبلاغه آمده اين است كه «به خدا سوگنداگر شبها را بيدار بر بستر تيغهاي تيز خارشتري به صبح آورم و دست و پا بسته در زنجير كشانده شوم، پيش من دلپذيرتر از آن است كه روز رستاخيز خدا وپيامبرش را در حالتي ديدار كنم كه به بندهاي ستم كرده باشم يا از مال ناچيز دنيا چيزي به ناحق برگرفته باشم».
آداب شب يلدا در طول زمان تغيير نكرده و ايرانيان در اين شب، باقيمانده ميوههايي را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات ميخورند.
همچنين دور هم گرد هيزم افروخته و بخاري روشن مينشينند تا سپيده دم بشارت شكست تاريكي و ظلمت و آمدن روشنايي و گرمي (در ايران باستان، از ميان نرفتن و زنده بودن خورشيد كه بدون آن حيات نخواهد بود) را بدهد، زيرا كه به زعم آنان در اين شب، تاريكي و سياهي در اوج خود است.
واژه يلدا، از دوران ساسانيان كه متمايل به به كارگيري خط (الفباي از راست به چپ) سرياني شده بودند به كار رفته است.
يلدا- همان ميلاد به معناي زايش- زاد روز يا تولد است كه از آن زبان سامي وارد پارسي شده است. بايد دانست كه هنوز در بسياري از نقاط ايران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوري براي ناميدن بلندترين شب سال، به جاي شب يلدا از واژه مركب شب چله استفاده مي شود.
خور روز (دي گان)- يكم دي ماه- در ايران باستان در عين حال روز برابري انسان ها بود. در اين روز همگان از جمله شاه لباس ساده مي پوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسي حق دستور دادن به ديگري را نداشت و كارها داوطلبانه انجام مي گرفت، نه تحت امر.
در اين روز جنگ كردن و خونريزي، حتي كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. اين موضوع را نيروهاي متخاصم ايرانيان ميدانستند و در جبهه ها رعايت مي كردند و خونريزي موقتاً قطع مي شد و بسيار ديده شده كه همين قطع موقت جنگ، به صلح طولاني و صفا انجاميده بود.
ايرانيان نزديك به چند هزار سال است كه شب يلدا آخرين شب پاييز را كه درازترين و تاريكترين شب در طول سال است تا سپيده دم بيدار ميمانند و در كنار يكديگر خود را سرگرم ميدارند تا اندوه غيبت خورشيد و تاريكي و سردي روحيهٔ آنان را تضعيف نكند و با به روشنايي گراييدن آسمان به رخت خواب روند و لختي بياسايند.
در آيين كهن، بنابر يك سنت ديرينه آيين مهر شاهان ايراني در روز اول ديماه تاج و تخت شاهي را بر زمين ميگذاشتند و با جامهاي سپيد به صحرا ميرفتند و بر فرشي سپيد مينشستند.
دربانها و نگهبانان كاخ شاهي و همهٔ بردهها و خدمتكاران در سطح شهر آزاد شده و بهسان ديگران زندگي ميكردند. رئيس و مرئوس، پادشاه و مردم عادي همگي يكسان بودند.
البته درستي اين امر تاييد نشده و شايد افسانهاي بيش نباشد. ايرانيان در اين شب باقيمانده ميوههايي را كه انبار كرده بودند به همراه خشكبار و تنقلات ميخوردند و دور هم گرد هيزم افروخته مينشستند تا سپيده دم بشارت روشنايي دهد زيرا به زعم آنان در اين شب تاريكي و سياهي در اوج خود است.
جشن يلدا در ايران امروز نيز با گرد هم آمدن و شبنشيني اعضاي خانواده و اقوام در كنار يكديگر برگزار ميشود.
مثلگويي كه نوعي شعرخواني و داستانخواني است در قديم اجرا ميشدهاست به اين صورت كه خانوادهها در اين شب گرد ميآمدند و پيرترها براي همه قصه تعريف ميكردند.
آيين شب يلدا يا شب چله، همراه با خوردن آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوههاي گوناگون است كه همه جنبهٔ نمادين دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
اين ميوهها كه اغلب دانههاي زيادي دارند، نوعي جادوي سرايتي محسوب ميشوند كه انسانها با توسل به بركتخيزي و پردانه بودن آنها، خودشان را نيز مانند آنها بركتآور ميكنند و نيروي باروي را در خويش افزايش ميدهند.
همچنين انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمايندگاني از خورشيد در شب بهشمار ميروند. در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از كتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شكستن گردو از روي پوكي و يا پُري آن، آيندهگويي ميكنند.
جشن شب يلدا يك جشن كاملاً زنده است و همه مسيحيان جهان اين جشن را با نام جشن تولد مسيح برگزار مي كنند. يلدا و مراسمي كه در نخستين شب بلند زمستان و بلندترين شب سال برپا مي كنند سابقهاي بسيار دراز داشته و مربوط ميشود به ايزد مهر.
اين جشن كه يكي از كهن ترين جشن هاي ايران باستان است در اصطلاح به آن شب چله هم مي گويند. چله بزرگ از يكمين روز دي ماه جشن خرم روز تا دهم بهمن كه جشن سده است به طول مي انجامد و آن را چله بزرگ مي نامند به آن دليل كه شدت سرما بيشتر است، آنگاه چله كوچك فرا مي رسد كه دهم از بهمن تا بيستم اسفند به طول مي انجامد و سرما كم كم كاسته ميشود.
چله اول كه اولين روز زمستان و يا نخستين شب آن است تولد مهر و خورشيد شكست ناپذير است، زيرا مردم دوره هاي گذشته كه پايه زندگي شان بركشاورزي و چوپاني قرار داشت و در طول سال با سپري شدن فصل ها و تضادهاي طبيعت خو داشتند و براثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشيد و تغيير فصول و بلندي و كوتاهي روز و شب و جهت حركت و قرار ستارگان آشنايي يافته و كارها و فعاليتشان را براساس آن تنظيم مي كردند و به تدريج دريافتند كه كوتاهترين روزها آخرين روز پاييز يعني سي ام آذر و بلندترين شب ها شب اول زمستان است اما بلافاصله بعد از اين با آغاز دي روزها بلندتر و شب ها كوتاه تر ميشود.
اقوام قديم آريايي جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان مي گرفتند خصوصاً ژرمن ها كه اين ماه را به خداي آفتاب نسبت مي دهند و زياد هم بي تناسب نيست چرا كه آغاز زمستان مثل تولد خورشيد است كه از آن روز در نصف كره شمالي رو به افزايش و ارتفاع و درخشندگي مي گذارد و هر روز قوي تر مي شود.
در اين شب آتش برمي افروختند تا تاريكي و عاملان اهريمني و شياطين نابود شده و بگريزند و همچنان كه خورشيد به مناسبت فروغ و گرماي كارسازش تقدس پيدا كرده بود آتش نيز همان والايي را نزد مردمان دارا شد.
چون تاريكي فرا مي رسيد در پرتو روشنايي آتش تاريكي اهريمني را از بين مي بردند. در شب يلدا يا تولد خورشيد افراد دور هم جمع مي شدند و جهت رفع اين نحوست آتش مي افروختند و خوان ويژه مانند سفره يي كه عيد نوروز تهيه مي كنند اما محتويات آن متفاوت است مي گستراندند و هر آنچه ميوه تازه فصل كه نگهداري شده بود و ميوه هاي خشك در سفره مينهادند.
اين سفره جنبه ديني داشته و مقدس بود و از ايزد خورشيد روشنايي و بركت مي طلبيدند تا در زمستان به خوشي سر كنند و ميوه هاي تازه و خشك و چيزهاي ديگر در سفره تمثيلي از آن بود كه بهار و تابستاني پربركت داشته باشند و همه شب را در پرتو چراغ و نور و آتش مي گذراندند تا اهريمن فرصت دژخويي و تباهي نيابد.
سفره شب يلدا سفره ميزد است و ميزد عبارت است از ميوه هاي تر و خشك و آجيل يا به اصطلاح زرتشتيان لرك كه از لوازم اين جشن بود كه به افتخار و ويژگي مهر يا خورشيد برگزار مي شد.
امروز هم ايرانيان در سراسر جهان اين جشن زيبا را در كنار يكديگر برگزار مي كنند و به خواندن شاهنامه و گرفتن فال حافظ ميپردازند.
براي در امان بودن از خطر اهريمن، در اين شب همه دور هم جمع مي شدند و با برافروختن آتش از خورشيد طلب بركت ميكردند.
آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوههاي گوناگون است كه همه جنبه نمادي دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از كتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شكستن گردو از روي پوكي و يا پري آن، آينده گويي مي كنند.
جشن شب يلدا جشني است كه از ۷ هزارسال پيش تاكنون در ميان ايرانيان برگزار ميشود. ۷ هزار سال پيش نياكان ما به دانش گاه شماري دست پيدا كردند و دريافتند كه نخستين شب زمستان بلندترين شب سال است.
يكي ديگر از دلايل برگزاري اين جشن، شب زادروز ايزدمهر يا ميترا است. مهر به معناي خورشيد است و تاريخ پرستش آن در ميان ايراني ها و آريايي ها به پيش از دين زرتشت بازمي گردد كه پس از ظهور زرتشت اين پيامبر او را اهورامزدا تعريف كرد. يكي از ايزدان اهورايي مهر بود كه هم اكنون بخشي از اوستا به نامش نامگذاري شده.
پرسش :
نام واقعي رقيه دختر امام حسين عليه السلام چيست؟ آيا اين نام (رقيه) درست است و صحيح ميباشد؟
پاسخ :
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در كتاب كامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است.[1]
اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسين عليه السلام در كربلا در مصادر شيعي آمده است كه يكي از دختران حرم خود را با نام رقيه صدا زده است.
1)- “يا اختاه يا ام كلثوم، و انت يا زينب و انت يا رقيه و انت يا فاطمه و انت يا رباب، ...”.[2]
2)- “ثم نادي: يا ام كلثوم و يا سكينه و يا رقيه و يا عاتكه و يا زينب يا اهل بيتي عليكن مني السلام”.[3]
اكثر محدثان دو دختر به نامهاي سكينه و فاطمه براي امام حسين (ع) ذكر كردهاند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جرير طبري، سه دختر به نامهاي سكينه فاطمه و زينب (ع) را براي آن حضرت برشمردهاند.
در ميان محدثان قديم تنها علي بن عيسي اربلي ـ صاحب كتاب كشف الغمه (كه اين كتاب را در سال687 ه ق تأليف كرده است) به نقل از كمال الدين گفته است كه امام حسين (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولي او نيز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاي زينب سكينه و فاطمه را نام ميبرد و از چهارمي ذكري به ميان نميآورد.
احتمال دارد كه چهارمين دختر همين رقيه (ع) بوده است.
علامه حائري در كتاب معالي السبطين مينويسد: بعضي مانند محمد بن طلحه شافعي و ديگران از علماي اهل تسنن و شيعه مينويسند “امام حسين (ع) داراي ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.
سپس مينويسد: دختران او عبارتند از: سكينه، فاطمه صغري، فاطمه كبري و رقيه عليهن السلام.
آنگاه در ادامه ميافزايد: رقيه پنج سال يا هفت سال داشت و در شام وفات كرد. مادرش “شاه زنان“ دختر يزجرد بود.[4]
بايد دانست كه گاهي بعضي از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتي به احتمال قوي همين حضرت رقيه (س) را فاطمه صغري ميخواندند و شايد همين موضوع باعث غفلت از نام اصلي او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقيقي هيچ استبعادي وجود ندارد كه نام اين دختر امام حسين (ع) رقيه باشد.
پي نوشتها:
[1] كامل بهائي، ج 2، ص 179
[2] اللهوف، سيد بن طاووس ص 140 و 141
[3] مقتل ابن مخنف، ص 131
[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س) ص 9 به نقل از معالي السبطين، ج 2، ص 214
منبع: پايگاه حوزه
حدود ۱۴۰۰ سال از زمان قيام امام حسين(ع) و واقعه كربلا ميگذرد و به نظر ميرسد كمتر واقعهاي از اين دست وجود داشته باشد كه درباره آن به اندازهاي كه درباره عاشورا سخن گفته و مطلب نوشته شده، اين چنين كار شده باشد. درباره عاشورا و واقعه كربلا كار به گفتن و نوشتن خاتمه نيافته و بلكه به موازات آن شيعيان هر ساله در نقاط مختلف جهان به مناسبت فرا رسيدن ايام عاشورا با شور و هيجان خاصي با اقامه مراسم عزا پرچم عاشوراي حسيني را برافراشته نگهميدارند و عاشورا از اين حيث در جهان بينظير و يگانه است. اگر چه تداوم چند قرنه اقامه مراسم عزا براي امام حسين(ع) با شور و حال خاص و بيمانند به خودي خود بسيار تعجببرانگيز است، اما تعجببرانگيزتر اين است كه در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله عاشورا و اقامه مراسم عزا براي سيدالشهداء(ع) و يارانش حكومتهاي جابر و جباراني كه از يزيد پيروي ميكردند با قساوت تمام در برهههايي تلاش ميكردند مانع ابراز ارادت شيعيان به امام حسين(ع) و واقعه كربلا شوند تا شايد اين واقعه بيمانند تاريخ كه هميشه خاري در چشم جباران و ستمگران بود محو و فراموش شود، اما اين خواست شيطاني هيچگاه عملي نشد و آنهايي كه محو عاشورا را دنبال ميكردند رفتند و نابود شدند، اما عاشورا پا برجا و پر رونقتر باقيماند و اين اعجازي در خلقت است كه بايد علت آن را كاويد. در ادامه خط سير هزاران مطلبي كه درباره عاشورا و واقعه كربلا نوشته شده، نوشتار حاضر با نگاهي نو و شايد هم نو شده درصدد است تا به اختصار به «جايگاه عاشورا در هندسه آفرينش» بپردازد تا شايد بتواند پرتوي از سر اين اعجاز مقاوم در برابر تمامي دشمنان حق و حقيقت در تمام اعصار و دورانها را بازنماياند؛ از اين رو به تبيين اين ادعا ميپردازد كه: «عاشورا تثبيت و تضمين عينيتيافته اراده خداوند براي تداوم راه رستگاري انسان با تمسك به دين خاتم و رسيدن به مقصد اعلي است.» براي اين منظور لازم است اصليترين و رفيعترين قله آفرينش پس از خود آفرينش شناخته و مسير، مقصود و مقصد نهايي بازشناسي شود. به تصريح قرآن اصليترين و رفيعترين قله آفرينش «انسان» است، آنجا كه ميفرمايد خداوند تبارك و تعالي پس از خلق انسان با مباهات و تمجيد از خود به سبب اين مخلوق فرمود: «فتباركالله احسن الخالقين». خداوند سبحان زماني به سبب خلق انسان از خود تعريف و تمجيد ميكند كه پيش از آن آفرينش به بلوغ تكاملي رسيده بود، اما خداوند براي خلق هيچ يك از مخلوقات پيش از انسان اينگونه به تعريف از خود نپرداخته بود، از اينجا معلوم ميشود كه انسان مخلوق ويژه است كه او را اشرف مخلوقات و خليفه خود ميداند. انسان با برخورداري از اين جايگاه نميتوانست مانند ساير موجودات كه پس از خلقت با برنامهاي به خود واگذاشته ميشدند ـ البته در حمايت لطف مدام خداوندـ رها شود. اين انسان ويژه به برنامهاي ويژه براي تربيت و كسب آمادگيهاي لازم نياز داشت تا بتواند با شناخت مسير و مقصود به مقصد اعلي برسد. بنابراين ميتوان گفت، «فتباركالله احسن الخالقين» اختصاص به لحظه خلقت و موجوديت يافتن انسان ندارد كه بياني فرازماني و فرامكاني و داراي مفهومي به فاصله لحظه خلقت انسان تا آخرت و نقطه نهايي استقرار انسان است. اين برنامه در قالب ارسال رسل و انزال كتب به اجرا درآمد و زمان شروع آن هم از لحظه هبوط حضرت آدم به زمين بود و همه صدوبيستوچهار هزار پيامبر با اجراي اين برنامه مأموريت و وظيفه خود را انجام ميدادند تا نوبت به بعثت پيامبر اعظم، خاتم انبياء محمد مصطفي(ص) رسيد.با بعثت پيامبر اعظم(ص) برنامه خداوند سبحان براي مخلوق ويژه و خليفه خودش وارد مرحله خاصي شد. در دوران بيست و سهساله پيامبري پيامبر خاتم(ص) دستورالعمل برنامه تربيتي خداوند براي انسان با تجميع وحي الهي در قرآن به پايان رسيد و به نحوي پيامبر(ص) به استناد حديث ثقلين دستاورد همه انبياي الهي را در اختيار بشريت پس از خود قرار داد و باب وحي و ارتباط وحياني انسان با خدا بسته شد. پيامبر اعظم(ص) در دوران حياتش با به دوش گرفتن بار سنگين رسالت همه انبيا و تحمل طاقتفرساترين مشقات اسلام را تثبيت و پس از آن رحلت كرد. پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) خلفا يكي پس از ديگري روي كار آمدند تا اينكه پس از بيستو پنجسال، حكومت در اختيار حضرت امير(ع) قرار گرفت و پس از حكومت حدود پنج ساله اميرالمومنين(ع)، امامت و خلافت امام حسن(ع) آغاز شد تا زمان شهادت ايشان و شروع امامت امام حسين(ع) كه ده سال با معاويه همزمان بود. در اين چند دهه كه از بعثت پيامبر اعظم(ص) ميگذشت اتفاقات زيادي رخ داد كه تمامي آن مربوط به برنامه هدايتي خداوند براي نوع انسان بود. با اينكه برخي از اين وقايع بسيار سنگين، شكننده و هولناك بود، اما هيچگاه پس از تثبيت اسلام اركان و موجوديت اسلام را تهديد نكرد و حوادث با تمام بزرگي پيرامون اركان اسلام رخ ميداد.
يعني رحلت پيامبر (ص)، رويارويي معاويه با حضرت اميرعلي(ع) و امام حسن(ع)، جنگهاي حضرت امير(ع)، شهادت امام علي (ع) و امام حسن(ع) موجوديت اسلام را در معرض نابودي قرار نداد؛ اما با مرگ معاويه و به خلافت رسيدن يزيد همه چيز به كلي تغيير پيدا كرد، به عبارتي تهديدات چند دهه گذشته كه متوجه مسائل پيراموني اسلام بود به مرحله نابودي اسلام رسيد و اين حساسترين نقطه تاريخ حيات بشر از منظر آفرينش و آناني است كه داراي جهانبيني صحيح ديني هستند. به عبارت ديگر با روي كارآمدن يزيد حركت مستمر هدايت الهي كه بر اساس برنامه ارسال رسل و انزال كتب به پيش ميرفت و به تكامل رسيد در معرض نابودي محض قرار گرفت، چرا كه با نابودي اسلام بين گذشته تربيتي و هدايتي انسان با آينده آن كه بر اساس دستاوردهاي گذشته معناي رستگاري پيدا ميكرد فاصله و شكاف پرنشدني ميافتاد و بايد جلوي اين حادثه و خطر عظيم گرفته ميشد و امام حسين(ع) با شناخت درست از فلسفه خلقت آفرينش و انسان و از وضعيت موجود و وظيفه خود راه نجات و حفظ اسلام و تداوم برنامه الهي را در مقابله متفاوت با يزيد ديد و آن را انجام داد. از اين منظر مباحثي مانند علم امام به شهادت، قيام براي حكومت و... در حاشيه قرار ميگيرند و قيام نجاتبخش امام حسين(ع) كه نجات بشريت محسوب ميشود با زيبايي و به همراه داشتن جلوههاي بيشتري از حقيقت بر عمق جانها مينشيند. از اين رو بايد اظهار داشت امام حسين(ع) براي بقاي دين خدا و تضمين وجود مسير رستگاري بشريت در ادامه تاريخ، قيام كرد و اين نكته دقيقتر را كه ميتواند حرف اصلي اين نوشتار باشد به آن افزود كه«امام حسين(ع) و عاشورا نقطه وصل ميراث آسماني بشريت با آينده و تحقق وعدههاي رستگاري خداوند است.» يعني اگر قيام امام حسين(ع) نبود برنامه مالك ملك و مالك يومالدين ابتر ميشد. براي اثبات وجود چنين نظري شناخت يزيد و توجه به برخي از بيانات امام حسين(ع) كفايت ميكند. بزرگترين شاهد شناخت يزيد و مكنونات و اعتقاداتش دو بيت شعري است كه پس از مشاهده سر مبارك سيدالشهداء(ع) و بياحترامي به آن، به شعر «ابن زبعري» از شعراي دستگاه جدش ابوسفيان در زمان كفر ظاهرياش افزود كه يك بيت يزيد اين است:
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولا وحي نزل
خاندان هاشم با سلطنت بازي كردند، نه خبري از آسمان آمد و نه وحي نازل شد.
يزيد با سرودن اين شعر و رفتار پيش از خلافت و پس از خلافت و پس از شهادت امام حسين(ع) نشان داد در وجودش هيچ اعتقادي به خدا، پيامبر(ص)، وحي و اسلام ندارد و با حضور در مسند خلافت و قدرت اسلام را نابود ميكند و از بين ميبرد. يعني خطسير برنامه هدايتالهي را براي هميشه قطع ميكند و پس از آن از عهده كسي كاري برنميآمد.
با اينكه در فرمايشات امام حسين(ع) نكات عديدهاي دال بر آنچه گفته شد، وجود دارد تنها به يك مورد بسنده ميشود كه اگر به غير از آن فرمايشي از امام حسين(ع) باقي نميماند براي درك درست قيام امام حسين(ع) و رسيدن به آنچه كه دربالا بيان شد، كفايت ميكرد.
فرداي روزي كه وليدبن عتبه حاكم مدينه قصد داشت از امام حسين(ع) براي يزيد بيعت بگيرد، مروان امام حسين(ع) را در كوچه ديد و از ايشان خواست مخالفت نكند و بيعت كند حضرت (ع) در پاسخ فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. ما از خداييم و به سوي او بازميگرديم. زماني كه مردم گرفتار حاكمي مانند يزيد ميشوند بايد فاتحه اسلام را خواند.»
از اين عبارت سراسر اعتراض، خوف و نگراني براي اسلام وضعيت ويژه امام حسين(َع) قابل درك است. هيچ معصومي پيش و پس از ايشان اينگونه سخن نگفتهاند و اين خود تأييد مسائل پيش گفته و اصليترين علت قيام امام حسين(ع) براي پيوند زدن مبدأ آفرينش اشرف مخلوقات به مقصد آن است كه به غير از طريق قيام و شهادت به آن شكل ميسر نبود. از اين رو گفتهاند: «الاسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاء» و سيره تمام ائمه(ع) پس از امام حسين(ع) و علماي شيعه هم نشان ميدهد ترويج و تبليغ اسلام را برمبناي عاشوراي حسيني قرار دادهاند. بابيانت و امي يا حسين
وشتارهايي درباره ماه پيروزي خون بر شمشيراز حسين (عليه السلام) و ياران باوفايش، مي توان دريا؛ دريا سخن گفت و در كلام حسين مي توان، آسمان ؛ آسمان باورهاي مقدسي يافت كه باورهاي ما امروز بخش اندكي از آن بيكرانه پر شكوه است در ادامه نيز پرسشهايي متداول را با سند آن براي شما دوستان گذاشته ام كه اميدوارم مورد توجه شما دوستان قرار بگيرد
پرسش:
1. فلسفهي عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام) چيست؟
2.آيا امام حسين(عليه السلام) ميدانستند شهيد ميشوند؟ اگر چنين است، چرا با پاي خويش به سوي قتلگاه رفتند؟
3.شبهه: حضرت حسين ابن علي (ع) راههاي ديگري غير از جنگ و قيام داشت، مثلا مي توانست مانند برادرش حسن ابن علي (ع) صلح نمايد؟
4.علت اهميت زيارت عاشورا چيست؟ فوايد آن چيست؟
5.فلسفه سياهپوشى در ايام عزادارى چيست؟
6.هدف از لعن و نفرين بر قاتلان و دشمنان امام حسين چيست؟ مگر آنها نمرده اند؟ آيا لعن و نفرين آنها جهت نزديكي به خداست؟
7.قمه زدن در عاشورا، چه حكمي دارد و اگر كسي نذر كرده باشد حكم آن چيست ؟
فلسفهي عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام) چيست؟
پاسخ : حادثهي عاشورا، حادثهاي است كه بزرگترين نقش را در تاريخ اسلام ايفا كرد و به يقين، مسير تاريخ اسلام را ـ كه منحرف شده بود ـ عوض كرد و آن را از انحراف نجات داد، معناي سخن رسول خدا(ص) دربارهي امام حسين(ع) را كه فرمودند:
حسين مني و انا من حسين.
روشن گردانيد و درس حركت، نهضت، مقاومت و استقامت به انسانها آموخت.
اين حادثه هم از نظر كيفيّت وقوع و هم از جهت عظمت مصيبت و هم از نظر ماندگاري و آثار اجتماعي آن، با هيچ جريان ديگري قابل قياس نيست؛ و اما در مورد علت عزاداري و گريه بر آن حضرت، بايد گفت كه به شهادت تاريخ و روايات، حضرت يعقوب سالهاي طولاني در فراق يوسف با اين كه ميدانست زنده است، اشك ميريخت و گريه ميكرد و يوسف را از ياد نميبرد. حضرت سيدالساجدين(ع) نيز تا در حيات بود (حدود چهل سال) صحنه كربلا را با گريه جلوي چشمش مجسّم ميداشت و ميفرمود:
قتل اباعبدالله عطشاناً بجنب الفرات و هو يذبح كما يذبح الكبش.
حضرت اباعبدالله با تشنگي شهيد شد، در حالي كه كنار رود فرات بود و سر مبارك او را همانند گوسفند بريدند.» و همينطور تشكيل مجالس عزاداري از سوي حضرات معصومين(ع) ديگر، همانند امام باقر، امام صادق، امامرضا(ع) و خصوصاً گريههاي طولاني حضرت وليعصر(ع) براي جد بزرگوارش به طوري كه در گريه و عزاداري نسبت به اباعبدالله ميفرمايد: «اي جد بزرگوار من! در تمام حالات براي تو گريه ميكنم و اگر اشك چشمم تمام شود، سزاوار است كه در مصيبت تو خون بگريم.»[1] و از آنجا كه به حكم قرآن:
و لقد كان لكم في رسولالله اسوة حسنة.[2]
ما بايد در تمام امور از حضرت رسول(ص) و جانشينان ايشان، درس و الگو بگيريم؛ به درستي گريه و عزاداري بر سالار شهيدان و توسل به ائمهي اطهار(ع) پالايش دهندهي روح و تزكيه كنندهي نفس است، چنانكه روايات گوناگوني بر فضيلت گريه و عزاداري براي امام حسين و ساير ائمهي معصومين(ع) وارد شده است؛ از جمله روايتي از امام صادق(ع) كه ميفرمايد:
من انشد في الحسين بيت شعر فبكي و ابكي عشرة فله و لهم الجنة.[3]
يعني هر كس كه دربارهي امام حسين(ع) يك بيت شعر سروده و گريه نمايد و ده نفر را به گريه در آورد، اجر و پاداش آنها بهشت است. و روايتي كه يونس بنيعقوب از امام صادق(ع) نقل ميكند كه حضرت(ع) فرمودند:
قال لي ابوجعفر اوقف لي مالي كذا و كذا لنوادب تندبني عشر سنين ايام مني.[4]
پدرم امام باقر(ع) به من وصيت كرد قسمتي از مال او را وقف كنم و در اختيار نوحهگران قرار دهم تا آنان مدت ده سال در روزهاي مني براي حضرت نوحه و ندبه برپا كنند. اضافه بر آنچه گذشت، با عنايت به عظمت و شكوه اين حادثهي تاريخي، مسألهي عزاداري و زنده نگه داشتن ياد و خاطره آن حضرت ميتواند علل و عوامل مختلفي داشته باشد، كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
1. از آن جا كه قيام عاشورا پيامها و درسهاي متعددي به همراه داشت، زنده نگاه داشتن ياد و خاطره آن، بر جاي ماندن درسها و پيامهاي آن را به دنبال دارد؛ پيامهايي چون:
احياي امر به معروف و نهي از منكر، عزّت، مبارزه با طاغوت، فداكاري در راه دين، نترسيدن از كمي نفرات، آميختن كار فرهنگي با ايثار، پيروزي خون بر شمشير، نهراسيدن از محاصرهي نظامي و اقتصادي، عمل به وظيفه و تكليف، حمايت از ولّي و در نهايت راضي بودن به رضاي خدا؛
2. عزاداري و زنده نگاه داشتن ياد و خاطرهي عاشورا، الهام بخش روح انقلابي، شهادتطلبي، حقيقتجوئي، مبارزه با طاغوت و ظلم و ستم و ستيز ميشود؛ چنان كه ما در زمان خويش شاهد نمونههايي از اين الهامگيري بودهايم؛ زيرا اولين زمزمهها و حركتهاي ضد استبدادي و استعماري انقلاب اسلامي ايران با ايام محرم و عزاداري سالار شهيدان(ع) مصادف بود و ريشه در درون هيئتهاي مذهبي و عزاداري داشت؛
3. از رهگذر برگزاري مجالس ديني در سطحي وسيع و حضور تودههاي مختلف مردم در مساجد و تكايا، فرصت خوبي براي آشنايي بيشتر با معارف اسلامي و احكام الهي به دست ميآيد؛
4. برپايي مجالس عزاداري عاشورا و تجليل از مقام شهدا و افشاي هويت بيديني دشمنان، سيدالشهدا(ع) خود نوعي اعلام وفاداري نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم ميباشد و نيز باعث احياي فلسفه قيام عاشورا، بازسازي حيات حسيني و به طور كلي پايداري و استمرار اصول و ارزشهاي اسلامي ميشود
پي نوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج 45، ص 65 ـ 72.
[2]. سورهي احزاب، آيهي 21.
[3]. كامل الزيارات، ص 105، ابن قولويه قمي، انتشارات مرتضويه، نجف.
[4]. اصولكافي، كليني، ج 5، ص 117، دارالكتاب الاسلامية، تهران.
منبع: نهضت عاشورا (تحريفها و شبههها)، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزهي علميه (1381)
دهه ي مبارك و خجسته كرامت و تولد حضرت معصومه (س) و برادر گراميشان ، اسوه ي بخشش را بر تمامي مسلمين جهان تبريك عرض مي نماييم. دهه كرامت، دهه اول ماه ذيالعقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه (عليهاالسلام) و پايانش با ولادت حضرت ابوالحسن علي بن موسيالرضا(عليه السلام) ميباشد. اين دهه يادآور بسياري از مطالب عالي و مفاهيم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه كرامت يادآور لطيفترين علائق و مهر و وفاهاي كمنظير يك خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوي برادر است.
روز يازدهم ماه ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه در خانهى امام موسى بن جعفر عليهالسلام فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاريخساز صحنهى ايمان و علم و امامت شد. نام او « على » و كنيه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.
مادر گرامى او «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم عليهالسلام «طاهره» نام گرفت. وي در خردمندى و ايمان و تقوى از برجستهترين بانوان بود. اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترين پدران بودند و در دامان پاك و پر فضيلت گرامىترين مادران پرورش يافتند.
امام رضا عليه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهدهدار مقام امامت و رهبرى امّت گرديد.
مدت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت «هارونالرشيد»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امين»، و پنج سال آخر نيز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان خواند تا تحت نظارت مستقيم او باشد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) توسط مأمون عباسي به شهادت رسيد و در همان سرزمين به خاك سپرده شد.
عيد فطرجشن پيروزي بر طاغوت نفس
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمّدي اشتهاردي
واژه «عيد» از ريشه عَود گرفته شده و به معناي بازگشت است، و واژه «فطر» از فطرت گرفته شده و به معناي سرشت است. بنابراين عيد فطر؛ يعني بازگشت به فطرت و سرشت. بازگشت از اين نظر كه آيا رابطه ما با فطرت پاك انساني به طور صحيح برقرار است يا نه؟ آيا آن اعماق روح و فطرت پاكي كه خداوند به ما داده و بر اثر حجابهاي جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رويش نشسته، در كلاس ماه رمضان زنگارها زدوده شدهاند يا نه؟ كه اگر چنين است بايد ابتداي نجات و آغاز پيروزي بر طاغوت نفس را در نماز عيد فطر اعلام بدارند و جشن بگيرند. به عنوان اين كه: آن چه را در ماه رمضان آموختهاند و در راه خودسازي و بهسازي به كار بردهاند ابراز بدارند، با كلمات و حركات، بلكه در قلب و درون، با تمام وجود و احساس، و با شعار آميخته با شعور و فرياد برون و درون كه:
«أَللهُ أَكبَرْ، أَللهُ أَكبَرْ، لا إلهَ الاّ اللهُ وَ أللهُ أَكبَرُ وَ للهِ الْحَمْدُ وَالحَمْدُ للّهِ عَلي ما هَدانا و لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما أوْلانا؛ خدا بزرگتر از آن است كه توصيف گردد. آري چنين است، معبودي جز خداي يكتا و بيهمتا نيست، و خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود، حمد و سپاس اختصاص به ذات پاك خدا دارد به خاطر آن كه ما را ـ در راستاي پاكسازي و بهسازي ـ هدايت كرده، و شكر او را كه جمعيّت ما و امّت ما را برترين جمعيّت و امّت قرار داده است.» رمضان اندك اندك پايان ميپذيرد، و به انتهاي خود ميرسد، مسلمانان در مكتب رمضان و روزه، در پرتو آيات قرآن و نيايشها و تقويت صبر و اراده، پس از فراگيري و آموزش به خودسازي پرداختهاند؛ اينك جشن ميگيرند كه در راه پر دستانداز جهاد اكبر، با گامهاي استوار عبور كردهاند و به مقصود رسيدهاند. چرا كه براي انسان بازگشت به خويشتن، فرا رسيدن بهار معنويّت است؛ مانند درختاني كه پس از گذران زمستان سرد زمستاني، به بهار رسيدهاند و در مسير حركت قرار گرفتهاند، به راستي چه عيدي شيرينتر و چه پيروزياي شكوهمندتر از بازگشت به خويشتن، و پيروزي بر طاغوت نفس امّاره؟ كه فطرت را زير پاي سهمگين خود منكوب كرده است.
چهار عيد در اسلام
در اسلام به طور رسمي چهار عيد وجود دارد كه عبارتاند از: عيد قربان، عيد غدير، عيد جمعه و عيد فطر، عيد قربان جشن ايثار و فداكاري است، و مسلمان در اين رابطه به خويشتن باز ميگردد كه آيا به باطن و ماهيّت چنين عيدي رسيده است يا نه آن گونه كه ابراهيم خليل(ع) قهرمان توحيد رسيد، و حسين بن علي(ع) آن را در كربلا تكميل كرد. عيد غدير جشن ولايت و امامت است و انسان مسلمان با ژرفانديشي به خويشتن مينگرد كه آيا انتخاب او در مسئله بسيار مهمّ رهبري، صحيح بوده است يا نه؟ كه در بينش اسلام ناب، مسئله بسيار عميقي است، و از اركان زيربنايي نظام اسلام است، كه اگر او نباشد هيچ يك از مفاهيم اسلام، ارزش و اصالت خود را نميتوانند نشان دهند. عيد جمعه بازگشت به خويشتن است كه نقش اساسي در پيشبرد اهداف، و وصول به مقصود دارد، و به راستي كه برقراري اتّحاد و يكرنگي و همدلي مسلمانان، وسيعترين و ژرفترين بركات را براي آنها به ارمغان خواهد آورد.
ولي آيا ميدانيد كه اگر عيد فطرت و خودسازي نباشد، عيدهاي ديگر تكميل نخواهد شد. اگر چنين عيدي در زندگي انسان تحقّق يابد همه روز، روز عيد است چنانكه اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: «اِنَّما هُوَ عِيْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِيامَهُ وَ شَكَرَ قِيامَهُ، وَ كُلُّ يَوْمٍ لا يُعْصَي اللهُ فيهِ فَهُوَ عِيدٌ؛1 امروز تنها عيد كساني است كه روزه آنها در پيشگاه خدا پذيرفته شود، و عبادتهاي شبانه آنها مورد پذيرش خداوند شده باشد، و هر روزي كه گناه نكني روز عيد تو است.» حضرت علي(ع) اين سخن را از سرچشمه وحي گرفته بود، چرا كه وقتي خطبه رسول خدا(ص) را در مسجد پيرامون فضايل ماه رمضان شنيد، از آن حضرت پرسيد: «بهترين كار در ماه رمضان چيست؟» پيامبر(ص) پاسخ داد: «ألْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ الله عَزَّوَجَلَّ؛2 ورع و پرهيزكاري از آن چه خداوند حرام نموده است ميباشد؛ يعني همان خودسازي و بازگشت به فطرت پاك توحيدي».
مسئله عيد و فطرت در قرآن
براي اين كه مسئله «بازگشت به فطرت» را كه ماهيّت عيد فطر را تبيين ميكند، بهتر بفهميم و به اهميّت آن، بهتر و عميقتر پي ببريم، مسئله عيد و فطرت را به طور خلاصه از ديدگاه قرآن، مورد بررسي قرار ميدهيم.
در قرآن مجيد كلمه عيد يك بار آمده، كه در رابطه با حضرت عيسي(ع) و حواريّون و شاگردان مخصوص او است، به اين ترتيب كه: آن شاگردان مخصوص براي تكميل ايمان خود به عيسي(ع) گفتند: «آيا پروردگار تو ميتواند غذايي از آسمان (مائده) براي ما بفرستد؟» حضرت عيسي(ع) از اين تقاضا كه بوي شك و ترديد ميداد، نگران شد و به آنها فرمود: «از خدا بترسيد اگر ايمان داريد.» ولي به زودي حضرت عيسي(ع) دريافت كه مقصود آنها مشاهده معجزه بزرگ از عيسي(ع) است، تا در پرتو ديدار آن، قلبشان پاك و سرشار از اطمينان و يقين گردد، از اين رو به خدا عرض كرد: «اللهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَيْنا مائدَةً مِنَ السَّماء تَكونُ لَنا عيدا لاَوَّلِنا و آخِرنا و آيةً مِنْكَ؛3 خداوندا! مائدهاي از آسمان بر ما بفرست تا عيدي براي اوّل و آخر ما باشد و نشانهاي از تو.» و از آن جا كه روز نزول مائده روز بازگشت به پيروزي و پاكي و ايمان به خدا بوده است، حضرت مسيح(ع) آن را «عيد» ناميده است، و مطابق روايات چون «مائده» در روز يك شنبه نازل شده، مسيحيان اين روز را مانند جمعه ما مسلمانان، روز عيد ميدانند و تعطيل ميكنند. نتيجه اين كه در قرآن كلمه «عيد» به عنوان تكميل ايمان، و وصول به مرحله يقين كه اساس خودسازي است، مطرح شده است. بنابراين ما كه پيرو قرآن هستيم، بايد به مسئله عيد به عنوانِ محور پاكسازي و بهسازي بنگريم. عيد فطر وقتي براي ما عيد واقعي است كه در مسير خودسازي، پيروز شده باشيم، و تحوّل عميقي در ما پديدار شده باشد.
امّا در مورد فطرت، بايد توجّه داشت كه قرآن با صراحت، خداشناسي و دين را مسئلهاي فطري ميشمرد. آيات متعدّدي در قرآن به اين مطلب دلالت دارد، از جمله در آيه 30 روم ميخوانيم: «فَاقِمْ وَجْهَكَ للدِّينِ حَنيفا فِطْرَةَ اللهِ الّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لاتَبديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّين الْقَيِّمُ؛ اي پيامبر! روي خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست.» اين آيه با صراحت بيان كننده آن است كه دين اسلام بر اساس فطرت و سرشت و نهاد انسان ميباشد، و دستورهاي آن همه و همه هماهنگ با درون ذات وجود انسان است، و اگر فطرت از دستبرد جهل، خرافات، تبليغات غلط و تربيتهاي ناسالم، محفوظ باشد، همان را ميخواهد كه آيين ناب اسلام آن را ميخواهد، و خداوند آئينش را بر اساس نيازهاي فطري بشر تدوين نموده است. و اگر انسان داراي فطرت نخستين، به دور از حجابها و زنگارها باشد، بدون هيچگونه ترديد و دغدغه، راه توحيد و دستورهاي صحيح الهي را ميپسندد و برميگزيند، معناي جهاد اكبر و مبارزه بيامان با طاغوت نفس اين است كه پردهها و حجابها و زنگارها را از روي فطرت پاك برداريم و آن را پيروي كنيم.
فطرت در تعبيرات دانشمندان بر دو گونه است: فطرت عقل و فطرت دل. فطرت عقل يعني استدلال روشن عقلي، كه انسان بعد از رسيدن به كمال عقل با مشاهده نظام جهان و دقّت در اسرار هستي، بيدرنگ به اين حقيقت منتقل ميشود كه محال است، اين نظام و اسرار شگفتانگيز معلول مبدئي فاقد عقل و شعور باشد و اين «عقل فطري» بدون نياز به استاد و معلّم به مقصود ميرسد، ولي فطرت مفهوم ديگري نيز دارد كه از آن تعبير به «فطرت دل» ميشود، كه تفسير فطري بودن دين با اين تعبير، صحيحتر و مناسبتر به نظر ميرسد. و منظور از آن اين است كه انسان وقتي به اعماق جانش مينگرد، نور حق را ميبيند، و ندايي را با گوش دل ميشنود، ندايي كه او را به سوي مبدأ علم و قدرت بينظير هستي دعوت ميكند، كه گاهي از آن تعبير به «درك وجداني» ميشود، مانند آن كه وقتي انسان يك گل زيبا را ميبيند، بدون مقدّمه و استدلال به زيبايي آن پي ميبرد و از آن لذّت ميبرد. اينك پس از اين بيان به اصل بحث باز ميگرديم كه «عيد فطر» به معناي بازگشت به فطرت است، يعني مسأله جهاد اكبر و خودسازي در ماه رمضان، انسان را به مقامي ميرساند كه پردههاي جهل، هواپرستي و خرافات و هرگونه موانع ضدّ فطرت، از سر راه فطرت برداشته ميشود، و انسان مسلمان در اين هنگام به فطرت ناب خود كه از درون ذات وجودش ميجوشد باز ميگردد، همان فطرتي كه آيينه صاف خدانما و حق نما است؛ همان پيامبر باطن كه اگر از اسارت زنجيرهاي جهل و هواپرستي آزاد گردد، راهنماي كامل و دقيق انسان به سوي كمالات است. و به طور روشن موجب سعادت انسان ميگردد. هرگاه انسان در پرتو فيوضات و بركات ماه رمضان و عبادت روزه، به اين درجه رسيد، به حقيقتِ مفهومِ عيد فطر رسيده است، و آغاز ماه رمضان در واقع براي او عيد است و بايد جشن پيروزي بگيرد، وگرنه هرگز براي او عيد نخواهد بود.
جالب اين كه در آيه مذكور، دين «قيّم» و استوار و به عبارت ديگر خالص و ناب، آن ديني است كه با فطرت بيآلايش و سالم آميخته شده باشد.
نكته قابل توجّه اين كه شواهد زنده متعدد عيني وجود دارد كه نشاندهنده فطري بودن ايمان به حق است؛ مانند واقعيتهاي تاريخي كه نشان ميدهد، در ميان هر ملّتي در هر دورهاي اعتقاد به خداشناسي و مذهب وجود داشته است، چنانكه شواهد باستانشناسي و آثار و علائم به جا مانده از دورههاي قبل از تاريخ بيان كننده اين واقعيّت است.
مطالعات رواني و اكتشافات روانكاوي در ابعاد روح انسان نيز شاهد ديگري بر فطري بودن اعتقادات ديني است، روانشناسان چهار تمايل عالي و اصيل را به عنوان ابعاد چهارگانه روح معرّفي ميكنند كه عبارتاند از حسّ دانايي، حسّ زيبايي، حسّ نيكي، و حسّ مذهبي. كه اين خود نيز دريچه ديگري بر فطري بودن دين است.4 شاهد ديگر بر واقعيت فطري بودن دين حق، «ناكامي تبليغات ضد مذهبي» است، كه در همه جاي دنيا مشاهده ميشود، فروپاشي شوروي و كمونيسم در عصر حاضر يكي از نمونههاي آن است.
و هم چنين تجربيّات شخصي در سختيهاو رنجها شاهد ديگر بر توجّه انسان به خواست فطرت يعني خداجويي و پناه آوردن به حق است، كه در قرآن در آيات گوناگوني به اين مطلب اشاره شده است.
اين بحث را با چند گفتار از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) پايان ميبريم:
در حديث معروفي از پيامبر اكرم(ص) ميخوانيم فرمود: «كُلُّ مَوْلودٍ يُولَدُ عَلَي الْفِطْرَةِ حَتّي لِيَكُونَ اَبَواهُما اللّذانِ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ؛5 هر نوزادي بر فطرت اسلام و دين خالي از شرك آفريده شده است، و رنگهايي همچون يهوديّت و نصرانيّت انحرافي است كه از طريق پدر و مادر به آنها انتقال مييابد.» و امير مؤمنان در ضمن گفتاري ميفرمايد: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، و واتَرَ اِلَيْهِمْ اَنبيائَهُ لِتَسْتَأْدُوهُمْ مِيثاقَ فِطْرَتِهِ؛6 خداوند رسولان خود را به سوي انسانها فرستاد و انبياي خود را يكي پس از ديگري مأموريت داد تا وفاي به پيمان فطرت را از آنها مطالبه كند.» نتيجه اين كه نبايد فطرت را كه همانند آيينه خدانما و حقجو، در درون، ما را راهنمايي ميكند، و آيين حق را نشان ميدهد به باد فراموشي بسپاريم، بلكه بايد در پرتو جهاد اكبر به ويژه در ماه رمضان خود را به اين مرحله برسانيم تا از اين پيامبر و چراغ فروزان درون بهرهمند گرديم.
1 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، حكمت428.
1 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، حكمت428.
2 ) شيخ صدوق، عيون اخبار الرّضا، ج1، ص295.
3 ) مائده (4) آيه 114.
4 ) شرح اين مطلب در كتاب «حسّ مذهبي يا بُعد چهارم روح انساني» ترجمه مهندس بياني آمده است.
5 ) علاّمه طبرسي، تفسير جمع الجوامع، ذيل آيه 30 روم.
6 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، خطبه اوّل.
با سلام خدمت همه دوستان
ايام البيض ماه رجب بر شما مباركباد
مرج البحرين يلتقيان... يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان...
ميلاد گوهر اهل ولا، حسن مجتبي مبارك باد.
حائری شیرازی:
آیت الله محی الدین حائری شیرازی روز پنجشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا در سمیرم اظهار داشت: سران استکبار و صهیونیست ها هر گاه استدلال و برهان عقلی کم می آورند دست به کشتار و جنایت می زنند.
وی با اشاره به روایتی از زمان امام صادق (ع) گفت: آن حضرت در مراجعه شخصی که از آزار همسایه اش گله مند بود، فرمودند: 'الظالم و الضعیف' یعنی او که ظلم می کند ضعیف است.
وی گفت: مسلمانان مطابق با وعده الهی دوره قدرتی دارند و عالمگیر می شوند و خداوند چنان عزت و بزرگی به اسلام و مسلمین خواهد داد که همین بوداییان نیز روزی مسلمان شده و اسلام می آورند.
وی با اشاره به اینکه قتل و کشتار نتیجه ای جز ننگ و سرافکندگی برای نظام سلطه ندارد به سابقه تاریخی کشتار بیرحمانه مغولها در ایران اشاره کرد و ادامه داد: چنگیز خان 5/1 میلیون مسلمان را در نیشابور قتل عام کرد اما همین مغول ها بعد ها مسلمان و شیعه شدند.
آیت الله حائری شیرازی خاطر نشان کرد: اسلام حقیقی در عالم پیروز است و هر مسلمان یا غیر مسلمانی اقدام به کشتن مسلمانان کند ظالم است و ظالم ضعیف و زبون و بی هویت است.
عضو مجلس خبرگان رهبری وظیفه مسلمانان را تجهیز خود به استدلال و برهان و آگاهی دانست و افزود: این خواسته که سفارش مقام معظم رهبری نیز هست در سایه ولایت و ماندن در مسیر عدالت و حقیقت جویی محقق می شود.
وی خاطر نشان کرد: اگر ما امروز حامی و پشت و پناه مسلمانان میانمار و سوریه و عراق نباشیم فردا هم کسی ما را حمایت نخواهد کرد و این یک وظیفه شرعی و اخلاقی است.
7147/ت/607