حدود ۱۴۰۰ سال از زمان قيام امام حسين(ع) و واقعه كربلا ميگذرد و به نظر ميرسد كمتر واقعهاي از اين دست وجود داشته باشد كه درباره آن به اندازهاي كه درباره عاشورا سخن گفته و مطلب نوشته شده، اين چنين كار شده باشد. درباره عاشورا و واقعه كربلا كار به گفتن و نوشتن خاتمه نيافته و بلكه به موازات آن شيعيان هر ساله در نقاط مختلف جهان به مناسبت فرا رسيدن ايام عاشورا با شور و هيجان خاصي با اقامه مراسم عزا پرچم عاشوراي حسيني را برافراشته نگهميدارند و عاشورا از اين حيث در جهان بينظير و يگانه است. اگر چه تداوم چند قرنه اقامه مراسم عزا براي امام حسين(ع) با شور و حال خاص و بيمانند به خودي خود بسيار تعجببرانگيز است، اما تعجببرانگيزتر اين است كه در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله عاشورا و اقامه مراسم عزا براي سيدالشهداء(ع) و يارانش حكومتهاي جابر و جباراني كه از يزيد پيروي ميكردند با قساوت تمام در برهههايي تلاش ميكردند مانع ابراز ارادت شيعيان به امام حسين(ع) و واقعه كربلا شوند تا شايد اين واقعه بيمانند تاريخ كه هميشه خاري در چشم جباران و ستمگران بود محو و فراموش شود، اما اين خواست شيطاني هيچگاه عملي نشد و آنهايي كه محو عاشورا را دنبال ميكردند رفتند و نابود شدند، اما عاشورا پا برجا و پر رونقتر باقيماند و اين اعجازي در خلقت است كه بايد علت آن را كاويد. در ادامه خط سير هزاران مطلبي كه درباره عاشورا و واقعه كربلا نوشته شده، نوشتار حاضر با نگاهي نو و شايد هم نو شده درصدد است تا به اختصار به «جايگاه عاشورا در هندسه آفرينش» بپردازد تا شايد بتواند پرتوي از سر اين اعجاز مقاوم در برابر تمامي دشمنان حق و حقيقت در تمام اعصار و دورانها را بازنماياند؛ از اين رو به تبيين اين ادعا ميپردازد كه: «عاشورا تثبيت و تضمين عينيتيافته اراده خداوند براي تداوم راه رستگاري انسان با تمسك به دين خاتم و رسيدن به مقصد اعلي است.» براي اين منظور لازم است اصليترين و رفيعترين قله آفرينش پس از خود آفرينش شناخته و مسير، مقصود و مقصد نهايي بازشناسي شود. به تصريح قرآن اصليترين و رفيعترين قله آفرينش «انسان» است، آنجا كه ميفرمايد خداوند تبارك و تعالي پس از خلق انسان با مباهات و تمجيد از خود به سبب اين مخلوق فرمود: «فتباركالله احسن الخالقين». خداوند سبحان زماني به سبب خلق انسان از خود تعريف و تمجيد ميكند كه پيش از آن آفرينش به بلوغ تكاملي رسيده بود، اما خداوند براي خلق هيچ يك از مخلوقات پيش از انسان اينگونه به تعريف از خود نپرداخته بود، از اينجا معلوم ميشود كه انسان مخلوق ويژه است كه او را اشرف مخلوقات و خليفه خود ميداند. انسان با برخورداري از اين جايگاه نميتوانست مانند ساير موجودات كه پس از خلقت با برنامهاي به خود واگذاشته ميشدند ـ البته در حمايت لطف مدام خداوندـ رها شود. اين انسان ويژه به برنامهاي ويژه براي تربيت و كسب آمادگيهاي لازم نياز داشت تا بتواند با شناخت مسير و مقصود به مقصد اعلي برسد. بنابراين ميتوان گفت، «فتباركالله احسن الخالقين» اختصاص به لحظه خلقت و موجوديت يافتن انسان ندارد كه بياني فرازماني و فرامكاني و داراي مفهومي به فاصله لحظه خلقت انسان تا آخرت و نقطه نهايي استقرار انسان است. اين برنامه در قالب ارسال رسل و انزال كتب به اجرا درآمد و زمان شروع آن هم از لحظه هبوط حضرت آدم به زمين بود و همه صدوبيستوچهار هزار پيامبر با اجراي اين برنامه مأموريت و وظيفه خود را انجام ميدادند تا نوبت به بعثت پيامبر اعظم، خاتم انبياء محمد مصطفي(ص) رسيد.با بعثت پيامبر اعظم(ص) برنامه خداوند سبحان براي مخلوق ويژه و خليفه خودش وارد مرحله خاصي شد. در دوران بيست و سهساله پيامبري پيامبر خاتم(ص) دستورالعمل برنامه تربيتي خداوند براي انسان با تجميع وحي الهي در قرآن به پايان رسيد و به نحوي پيامبر(ص) به استناد حديث ثقلين دستاورد همه انبياي الهي را در اختيار بشريت پس از خود قرار داد و باب وحي و ارتباط وحياني انسان با خدا بسته شد. پيامبر اعظم(ص) در دوران حياتش با به دوش گرفتن بار سنگين رسالت همه انبيا و تحمل طاقتفرساترين مشقات اسلام را تثبيت و پس از آن رحلت كرد. پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) خلفا يكي پس از ديگري روي كار آمدند تا اينكه پس از بيستو پنجسال، حكومت در اختيار حضرت امير(ع) قرار گرفت و پس از حكومت حدود پنج ساله اميرالمومنين(ع)، امامت و خلافت امام حسن(ع) آغاز شد تا زمان شهادت ايشان و شروع امامت امام حسين(ع) كه ده سال با معاويه همزمان بود. در اين چند دهه كه از بعثت پيامبر اعظم(ص) ميگذشت اتفاقات زيادي رخ داد كه تمامي آن مربوط به برنامه هدايتي خداوند براي نوع انسان بود. با اينكه برخي از اين وقايع بسيار سنگين، شكننده و هولناك بود، اما هيچگاه پس از تثبيت اسلام اركان و موجوديت اسلام را تهديد نكرد و حوادث با تمام بزرگي پيرامون اركان اسلام رخ ميداد.
يعني رحلت پيامبر (ص)، رويارويي معاويه با حضرت اميرعلي(ع) و امام حسن(ع)، جنگهاي حضرت امير(ع)، شهادت امام علي (ع) و امام حسن(ع) موجوديت اسلام را در معرض نابودي قرار نداد؛ اما با مرگ معاويه و به خلافت رسيدن يزيد همه چيز به كلي تغيير پيدا كرد، به عبارتي تهديدات چند دهه گذشته كه متوجه مسائل پيراموني اسلام بود به مرحله نابودي اسلام رسيد و اين حساسترين نقطه تاريخ حيات بشر از منظر آفرينش و آناني است كه داراي جهانبيني صحيح ديني هستند. به عبارت ديگر با روي كارآمدن يزيد حركت مستمر هدايت الهي كه بر اساس برنامه ارسال رسل و انزال كتب به پيش ميرفت و به تكامل رسيد در معرض نابودي محض قرار گرفت، چرا كه با نابودي اسلام بين گذشته تربيتي و هدايتي انسان با آينده آن كه بر اساس دستاوردهاي گذشته معناي رستگاري پيدا ميكرد فاصله و شكاف پرنشدني ميافتاد و بايد جلوي اين حادثه و خطر عظيم گرفته ميشد و امام حسين(ع) با شناخت درست از فلسفه خلقت آفرينش و انسان و از وضعيت موجود و وظيفه خود راه نجات و حفظ اسلام و تداوم برنامه الهي را در مقابله متفاوت با يزيد ديد و آن را انجام داد. از اين منظر مباحثي مانند علم امام به شهادت، قيام براي حكومت و... در حاشيه قرار ميگيرند و قيام نجاتبخش امام حسين(ع) كه نجات بشريت محسوب ميشود با زيبايي و به همراه داشتن جلوههاي بيشتري از حقيقت بر عمق جانها مينشيند. از اين رو بايد اظهار داشت امام حسين(ع) براي بقاي دين خدا و تضمين وجود مسير رستگاري بشريت در ادامه تاريخ، قيام كرد و اين نكته دقيقتر را كه ميتواند حرف اصلي اين نوشتار باشد به آن افزود كه«امام حسين(ع) و عاشورا نقطه وصل ميراث آسماني بشريت با آينده و تحقق وعدههاي رستگاري خداوند است.» يعني اگر قيام امام حسين(ع) نبود برنامه مالك ملك و مالك يومالدين ابتر ميشد. براي اثبات وجود چنين نظري شناخت يزيد و توجه به برخي از بيانات امام حسين(ع) كفايت ميكند. بزرگترين شاهد شناخت يزيد و مكنونات و اعتقاداتش دو بيت شعري است كه پس از مشاهده سر مبارك سيدالشهداء(ع) و بياحترامي به آن، به شعر «ابن زبعري» از شعراي دستگاه جدش ابوسفيان در زمان كفر ظاهرياش افزود كه يك بيت يزيد اين است:
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولا وحي نزل
خاندان هاشم با سلطنت بازي كردند، نه خبري از آسمان آمد و نه وحي نازل شد.
يزيد با سرودن اين شعر و رفتار پيش از خلافت و پس از خلافت و پس از شهادت امام حسين(ع) نشان داد در وجودش هيچ اعتقادي به خدا، پيامبر(ص)، وحي و اسلام ندارد و با حضور در مسند خلافت و قدرت اسلام را نابود ميكند و از بين ميبرد. يعني خطسير برنامه هدايتالهي را براي هميشه قطع ميكند و پس از آن از عهده كسي كاري برنميآمد.
با اينكه در فرمايشات امام حسين(ع) نكات عديدهاي دال بر آنچه گفته شد، وجود دارد تنها به يك مورد بسنده ميشود كه اگر به غير از آن فرمايشي از امام حسين(ع) باقي نميماند براي درك درست قيام امام حسين(ع) و رسيدن به آنچه كه دربالا بيان شد، كفايت ميكرد.
فرداي روزي كه وليدبن عتبه حاكم مدينه قصد داشت از امام حسين(ع) براي يزيد بيعت بگيرد، مروان امام حسين(ع) را در كوچه ديد و از ايشان خواست مخالفت نكند و بيعت كند حضرت (ع) در پاسخ فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. ما از خداييم و به سوي او بازميگرديم. زماني كه مردم گرفتار حاكمي مانند يزيد ميشوند بايد فاتحه اسلام را خواند.»
از اين عبارت سراسر اعتراض، خوف و نگراني براي اسلام وضعيت ويژه امام حسين(َع) قابل درك است. هيچ معصومي پيش و پس از ايشان اينگونه سخن نگفتهاند و اين خود تأييد مسائل پيش گفته و اصليترين علت قيام امام حسين(ع) براي پيوند زدن مبدأ آفرينش اشرف مخلوقات به مقصد آن است كه به غير از طريق قيام و شهادت به آن شكل ميسر نبود. از اين رو گفتهاند: «الاسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاء» و سيره تمام ائمه(ع) پس از امام حسين(ع) و علماي شيعه هم نشان ميدهد ترويج و تبليغ اسلام را برمبناي عاشوراي حسيني قرار دادهاند. بابيانت و امي يا حسين
وشتارهايي درباره ماه پيروزي خون بر شمشيراز حسين (عليه السلام) و ياران باوفايش، مي توان دريا؛ دريا سخن گفت و در كلام حسين مي توان، آسمان ؛ آسمان باورهاي مقدسي يافت كه باورهاي ما امروز بخش اندكي از آن بيكرانه پر شكوه است در ادامه نيز پرسشهايي متداول را با سند آن براي شما دوستان گذاشته ام كه اميدوارم مورد توجه شما دوستان قرار بگيرد
پرسش:
1. فلسفهي عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام) چيست؟
2.آيا امام حسين(عليه السلام) ميدانستند شهيد ميشوند؟ اگر چنين است، چرا با پاي خويش به سوي قتلگاه رفتند؟
3.شبهه: حضرت حسين ابن علي (ع) راههاي ديگري غير از جنگ و قيام داشت، مثلا مي توانست مانند برادرش حسن ابن علي (ع) صلح نمايد؟
4.علت اهميت زيارت عاشورا چيست؟ فوايد آن چيست؟
5.فلسفه سياهپوشى در ايام عزادارى چيست؟
6.هدف از لعن و نفرين بر قاتلان و دشمنان امام حسين چيست؟ مگر آنها نمرده اند؟ آيا لعن و نفرين آنها جهت نزديكي به خداست؟
7.قمه زدن در عاشورا، چه حكمي دارد و اگر كسي نذر كرده باشد حكم آن چيست ؟
فلسفهي عزاداري سيدالشهدا(عليه السلام) چيست؟
پاسخ : حادثهي عاشورا، حادثهاي است كه بزرگترين نقش را در تاريخ اسلام ايفا كرد و به يقين، مسير تاريخ اسلام را ـ كه منحرف شده بود ـ عوض كرد و آن را از انحراف نجات داد، معناي سخن رسول خدا(ص) دربارهي امام حسين(ع) را كه فرمودند:
حسين مني و انا من حسين.
روشن گردانيد و درس حركت، نهضت، مقاومت و استقامت به انسانها آموخت.
اين حادثه هم از نظر كيفيّت وقوع و هم از جهت عظمت مصيبت و هم از نظر ماندگاري و آثار اجتماعي آن، با هيچ جريان ديگري قابل قياس نيست؛ و اما در مورد علت عزاداري و گريه بر آن حضرت، بايد گفت كه به شهادت تاريخ و روايات، حضرت يعقوب سالهاي طولاني در فراق يوسف با اين كه ميدانست زنده است، اشك ميريخت و گريه ميكرد و يوسف را از ياد نميبرد. حضرت سيدالساجدين(ع) نيز تا در حيات بود (حدود چهل سال) صحنه كربلا را با گريه جلوي چشمش مجسّم ميداشت و ميفرمود:
قتل اباعبدالله عطشاناً بجنب الفرات و هو يذبح كما يذبح الكبش.
حضرت اباعبدالله با تشنگي شهيد شد، در حالي كه كنار رود فرات بود و سر مبارك او را همانند گوسفند بريدند.» و همينطور تشكيل مجالس عزاداري از سوي حضرات معصومين(ع) ديگر، همانند امام باقر، امام صادق، امامرضا(ع) و خصوصاً گريههاي طولاني حضرت وليعصر(ع) براي جد بزرگوارش به طوري كه در گريه و عزاداري نسبت به اباعبدالله ميفرمايد: «اي جد بزرگوار من! در تمام حالات براي تو گريه ميكنم و اگر اشك چشمم تمام شود، سزاوار است كه در مصيبت تو خون بگريم.»[1] و از آنجا كه به حكم قرآن:
و لقد كان لكم في رسولالله اسوة حسنة.[2]
ما بايد در تمام امور از حضرت رسول(ص) و جانشينان ايشان، درس و الگو بگيريم؛ به درستي گريه و عزاداري بر سالار شهيدان و توسل به ائمهي اطهار(ع) پالايش دهندهي روح و تزكيه كنندهي نفس است، چنانكه روايات گوناگوني بر فضيلت گريه و عزاداري براي امام حسين و ساير ائمهي معصومين(ع) وارد شده است؛ از جمله روايتي از امام صادق(ع) كه ميفرمايد:
من انشد في الحسين بيت شعر فبكي و ابكي عشرة فله و لهم الجنة.[3]
يعني هر كس كه دربارهي امام حسين(ع) يك بيت شعر سروده و گريه نمايد و ده نفر را به گريه در آورد، اجر و پاداش آنها بهشت است. و روايتي كه يونس بنيعقوب از امام صادق(ع) نقل ميكند كه حضرت(ع) فرمودند:
قال لي ابوجعفر اوقف لي مالي كذا و كذا لنوادب تندبني عشر سنين ايام مني.[4]
پدرم امام باقر(ع) به من وصيت كرد قسمتي از مال او را وقف كنم و در اختيار نوحهگران قرار دهم تا آنان مدت ده سال در روزهاي مني براي حضرت نوحه و ندبه برپا كنند. اضافه بر آنچه گذشت، با عنايت به عظمت و شكوه اين حادثهي تاريخي، مسألهي عزاداري و زنده نگه داشتن ياد و خاطره آن حضرت ميتواند علل و عوامل مختلفي داشته باشد، كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
1. از آن جا كه قيام عاشورا پيامها و درسهاي متعددي به همراه داشت، زنده نگاه داشتن ياد و خاطره آن، بر جاي ماندن درسها و پيامهاي آن را به دنبال دارد؛ پيامهايي چون:
احياي امر به معروف و نهي از منكر، عزّت، مبارزه با طاغوت، فداكاري در راه دين، نترسيدن از كمي نفرات، آميختن كار فرهنگي با ايثار، پيروزي خون بر شمشير، نهراسيدن از محاصرهي نظامي و اقتصادي، عمل به وظيفه و تكليف، حمايت از ولّي و در نهايت راضي بودن به رضاي خدا؛
2. عزاداري و زنده نگاه داشتن ياد و خاطرهي عاشورا، الهام بخش روح انقلابي، شهادتطلبي، حقيقتجوئي، مبارزه با طاغوت و ظلم و ستم و ستيز ميشود؛ چنان كه ما در زمان خويش شاهد نمونههايي از اين الهامگيري بودهايم؛ زيرا اولين زمزمهها و حركتهاي ضد استبدادي و استعماري انقلاب اسلامي ايران با ايام محرم و عزاداري سالار شهيدان(ع) مصادف بود و ريشه در درون هيئتهاي مذهبي و عزاداري داشت؛
3. از رهگذر برگزاري مجالس ديني در سطحي وسيع و حضور تودههاي مختلف مردم در مساجد و تكايا، فرصت خوبي براي آشنايي بيشتر با معارف اسلامي و احكام الهي به دست ميآيد؛
4. برپايي مجالس عزاداري عاشورا و تجليل از مقام شهدا و افشاي هويت بيديني دشمنان، سيدالشهدا(ع) خود نوعي اعلام وفاداري نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم ميباشد و نيز باعث احياي فلسفه قيام عاشورا، بازسازي حيات حسيني و به طور كلي پايداري و استمرار اصول و ارزشهاي اسلامي ميشود
پي نوشتها:
[1]. بحارالانوار، ج 45، ص 65 ـ 72.
[2]. سورهي احزاب، آيهي 21.
[3]. كامل الزيارات، ص 105، ابن قولويه قمي، انتشارات مرتضويه، نجف.
[4]. اصولكافي، كليني، ج 5، ص 117، دارالكتاب الاسلامية، تهران.
منبع: نهضت عاشورا (تحريفها و شبههها)، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزهي علميه (1381)
دهه ي مبارك و خجسته كرامت و تولد حضرت معصومه (س) و برادر گراميشان ، اسوه ي بخشش را بر تمامي مسلمين جهان تبريك عرض مي نماييم. دهه كرامت، دهه اول ماه ذيالعقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه (عليهاالسلام) و پايانش با ولادت حضرت ابوالحسن علي بن موسيالرضا(عليه السلام) ميباشد. اين دهه يادآور بسياري از مطالب عالي و مفاهيم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه كرامت يادآور لطيفترين علائق و مهر و وفاهاي كمنظير يك خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوي برادر است.
روز يازدهم ماه ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه در خانهى امام موسى بن جعفر عليهالسلام فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاريخساز صحنهى ايمان و علم و امامت شد. نام او « على » و كنيه اش «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است.
مادر گرامى او «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم عليهالسلام «طاهره» نام گرفت. وي در خردمندى و ايمان و تقوى از برجستهترين بانوان بود. اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترين پدران بودند و در دامان پاك و پر فضيلت گرامىترين مادران پرورش يافتند.
امام رضا عليه السلام در سال 183 هجرى، پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهدهدار مقام امامت و رهبرى امّت گرديد.
مدت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت «هارونالرشيد»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امين»، و پنج سال آخر نيز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان خواند تا تحت نظارت مستقيم او باشد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) توسط مأمون عباسي به شهادت رسيد و در همان سرزمين به خاك سپرده شد.
عيد فطرجشن پيروزي بر طاغوت نفس
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمّدي اشتهاردي
واژه «عيد» از ريشه عَود گرفته شده و به معناي بازگشت است، و واژه «فطر» از فطرت گرفته شده و به معناي سرشت است. بنابراين عيد فطر؛ يعني بازگشت به فطرت و سرشت. بازگشت از اين نظر كه آيا رابطه ما با فطرت پاك انساني به طور صحيح برقرار است يا نه؟ آيا آن اعماق روح و فطرت پاكي كه خداوند به ما داده و بر اثر حجابهاي جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رويش نشسته، در كلاس ماه رمضان زنگارها زدوده شدهاند يا نه؟ كه اگر چنين است بايد ابتداي نجات و آغاز پيروزي بر طاغوت نفس را در نماز عيد فطر اعلام بدارند و جشن بگيرند. به عنوان اين كه: آن چه را در ماه رمضان آموختهاند و در راه خودسازي و بهسازي به كار بردهاند ابراز بدارند، با كلمات و حركات، بلكه در قلب و درون، با تمام وجود و احساس، و با شعار آميخته با شعور و فرياد برون و درون كه:
«أَللهُ أَكبَرْ، أَللهُ أَكبَرْ، لا إلهَ الاّ اللهُ وَ أللهُ أَكبَرُ وَ للهِ الْحَمْدُ وَالحَمْدُ للّهِ عَلي ما هَدانا و لَهُ الشُّكْرُ عَلي ما أوْلانا؛ خدا بزرگتر از آن است كه توصيف گردد. آري چنين است، معبودي جز خداي يكتا و بيهمتا نيست، و خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود، حمد و سپاس اختصاص به ذات پاك خدا دارد به خاطر آن كه ما را ـ در راستاي پاكسازي و بهسازي ـ هدايت كرده، و شكر او را كه جمعيّت ما و امّت ما را برترين جمعيّت و امّت قرار داده است.» رمضان اندك اندك پايان ميپذيرد، و به انتهاي خود ميرسد، مسلمانان در مكتب رمضان و روزه، در پرتو آيات قرآن و نيايشها و تقويت صبر و اراده، پس از فراگيري و آموزش به خودسازي پرداختهاند؛ اينك جشن ميگيرند كه در راه پر دستانداز جهاد اكبر، با گامهاي استوار عبور كردهاند و به مقصود رسيدهاند. چرا كه براي انسان بازگشت به خويشتن، فرا رسيدن بهار معنويّت است؛ مانند درختاني كه پس از گذران زمستان سرد زمستاني، به بهار رسيدهاند و در مسير حركت قرار گرفتهاند، به راستي چه عيدي شيرينتر و چه پيروزياي شكوهمندتر از بازگشت به خويشتن، و پيروزي بر طاغوت نفس امّاره؟ كه فطرت را زير پاي سهمگين خود منكوب كرده است.
چهار عيد در اسلام
در اسلام به طور رسمي چهار عيد وجود دارد كه عبارتاند از: عيد قربان، عيد غدير، عيد جمعه و عيد فطر، عيد قربان جشن ايثار و فداكاري است، و مسلمان در اين رابطه به خويشتن باز ميگردد كه آيا به باطن و ماهيّت چنين عيدي رسيده است يا نه آن گونه كه ابراهيم خليل(ع) قهرمان توحيد رسيد، و حسين بن علي(ع) آن را در كربلا تكميل كرد. عيد غدير جشن ولايت و امامت است و انسان مسلمان با ژرفانديشي به خويشتن مينگرد كه آيا انتخاب او در مسئله بسيار مهمّ رهبري، صحيح بوده است يا نه؟ كه در بينش اسلام ناب، مسئله بسيار عميقي است، و از اركان زيربنايي نظام اسلام است، كه اگر او نباشد هيچ يك از مفاهيم اسلام، ارزش و اصالت خود را نميتوانند نشان دهند. عيد جمعه بازگشت به خويشتن است كه نقش اساسي در پيشبرد اهداف، و وصول به مقصود دارد، و به راستي كه برقراري اتّحاد و يكرنگي و همدلي مسلمانان، وسيعترين و ژرفترين بركات را براي آنها به ارمغان خواهد آورد.
ولي آيا ميدانيد كه اگر عيد فطرت و خودسازي نباشد، عيدهاي ديگر تكميل نخواهد شد. اگر چنين عيدي در زندگي انسان تحقّق يابد همه روز، روز عيد است چنانكه اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: «اِنَّما هُوَ عِيْدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِيامَهُ وَ شَكَرَ قِيامَهُ، وَ كُلُّ يَوْمٍ لا يُعْصَي اللهُ فيهِ فَهُوَ عِيدٌ؛1 امروز تنها عيد كساني است كه روزه آنها در پيشگاه خدا پذيرفته شود، و عبادتهاي شبانه آنها مورد پذيرش خداوند شده باشد، و هر روزي كه گناه نكني روز عيد تو است.» حضرت علي(ع) اين سخن را از سرچشمه وحي گرفته بود، چرا كه وقتي خطبه رسول خدا(ص) را در مسجد پيرامون فضايل ماه رمضان شنيد، از آن حضرت پرسيد: «بهترين كار در ماه رمضان چيست؟» پيامبر(ص) پاسخ داد: «ألْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ الله عَزَّوَجَلَّ؛2 ورع و پرهيزكاري از آن چه خداوند حرام نموده است ميباشد؛ يعني همان خودسازي و بازگشت به فطرت پاك توحيدي».
مسئله عيد و فطرت در قرآن
براي اين كه مسئله «بازگشت به فطرت» را كه ماهيّت عيد فطر را تبيين ميكند، بهتر بفهميم و به اهميّت آن، بهتر و عميقتر پي ببريم، مسئله عيد و فطرت را به طور خلاصه از ديدگاه قرآن، مورد بررسي قرار ميدهيم.
در قرآن مجيد كلمه عيد يك بار آمده، كه در رابطه با حضرت عيسي(ع) و حواريّون و شاگردان مخصوص او است، به اين ترتيب كه: آن شاگردان مخصوص براي تكميل ايمان خود به عيسي(ع) گفتند: «آيا پروردگار تو ميتواند غذايي از آسمان (مائده) براي ما بفرستد؟» حضرت عيسي(ع) از اين تقاضا كه بوي شك و ترديد ميداد، نگران شد و به آنها فرمود: «از خدا بترسيد اگر ايمان داريد.» ولي به زودي حضرت عيسي(ع) دريافت كه مقصود آنها مشاهده معجزه بزرگ از عيسي(ع) است، تا در پرتو ديدار آن، قلبشان پاك و سرشار از اطمينان و يقين گردد، از اين رو به خدا عرض كرد: «اللهُمَّ رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَيْنا مائدَةً مِنَ السَّماء تَكونُ لَنا عيدا لاَوَّلِنا و آخِرنا و آيةً مِنْكَ؛3 خداوندا! مائدهاي از آسمان بر ما بفرست تا عيدي براي اوّل و آخر ما باشد و نشانهاي از تو.» و از آن جا كه روز نزول مائده روز بازگشت به پيروزي و پاكي و ايمان به خدا بوده است، حضرت مسيح(ع) آن را «عيد» ناميده است، و مطابق روايات چون «مائده» در روز يك شنبه نازل شده، مسيحيان اين روز را مانند جمعه ما مسلمانان، روز عيد ميدانند و تعطيل ميكنند. نتيجه اين كه در قرآن كلمه «عيد» به عنوان تكميل ايمان، و وصول به مرحله يقين كه اساس خودسازي است، مطرح شده است. بنابراين ما كه پيرو قرآن هستيم، بايد به مسئله عيد به عنوانِ محور پاكسازي و بهسازي بنگريم. عيد فطر وقتي براي ما عيد واقعي است كه در مسير خودسازي، پيروز شده باشيم، و تحوّل عميقي در ما پديدار شده باشد.
امّا در مورد فطرت، بايد توجّه داشت كه قرآن با صراحت، خداشناسي و دين را مسئلهاي فطري ميشمرد. آيات متعدّدي در قرآن به اين مطلب دلالت دارد، از جمله در آيه 30 روم ميخوانيم: «فَاقِمْ وَجْهَكَ للدِّينِ حَنيفا فِطْرَةَ اللهِ الّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لاتَبديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّين الْقَيِّمُ؛ اي پيامبر! روي خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست.» اين آيه با صراحت بيان كننده آن است كه دين اسلام بر اساس فطرت و سرشت و نهاد انسان ميباشد، و دستورهاي آن همه و همه هماهنگ با درون ذات وجود انسان است، و اگر فطرت از دستبرد جهل، خرافات، تبليغات غلط و تربيتهاي ناسالم، محفوظ باشد، همان را ميخواهد كه آيين ناب اسلام آن را ميخواهد، و خداوند آئينش را بر اساس نيازهاي فطري بشر تدوين نموده است. و اگر انسان داراي فطرت نخستين، به دور از حجابها و زنگارها باشد، بدون هيچگونه ترديد و دغدغه، راه توحيد و دستورهاي صحيح الهي را ميپسندد و برميگزيند، معناي جهاد اكبر و مبارزه بيامان با طاغوت نفس اين است كه پردهها و حجابها و زنگارها را از روي فطرت پاك برداريم و آن را پيروي كنيم.
فطرت در تعبيرات دانشمندان بر دو گونه است: فطرت عقل و فطرت دل. فطرت عقل يعني استدلال روشن عقلي، كه انسان بعد از رسيدن به كمال عقل با مشاهده نظام جهان و دقّت در اسرار هستي، بيدرنگ به اين حقيقت منتقل ميشود كه محال است، اين نظام و اسرار شگفتانگيز معلول مبدئي فاقد عقل و شعور باشد و اين «عقل فطري» بدون نياز به استاد و معلّم به مقصود ميرسد، ولي فطرت مفهوم ديگري نيز دارد كه از آن تعبير به «فطرت دل» ميشود، كه تفسير فطري بودن دين با اين تعبير، صحيحتر و مناسبتر به نظر ميرسد. و منظور از آن اين است كه انسان وقتي به اعماق جانش مينگرد، نور حق را ميبيند، و ندايي را با گوش دل ميشنود، ندايي كه او را به سوي مبدأ علم و قدرت بينظير هستي دعوت ميكند، كه گاهي از آن تعبير به «درك وجداني» ميشود، مانند آن كه وقتي انسان يك گل زيبا را ميبيند، بدون مقدّمه و استدلال به زيبايي آن پي ميبرد و از آن لذّت ميبرد. اينك پس از اين بيان به اصل بحث باز ميگرديم كه «عيد فطر» به معناي بازگشت به فطرت است، يعني مسأله جهاد اكبر و خودسازي در ماه رمضان، انسان را به مقامي ميرساند كه پردههاي جهل، هواپرستي و خرافات و هرگونه موانع ضدّ فطرت، از سر راه فطرت برداشته ميشود، و انسان مسلمان در اين هنگام به فطرت ناب خود كه از درون ذات وجودش ميجوشد باز ميگردد، همان فطرتي كه آيينه صاف خدانما و حق نما است؛ همان پيامبر باطن كه اگر از اسارت زنجيرهاي جهل و هواپرستي آزاد گردد، راهنماي كامل و دقيق انسان به سوي كمالات است. و به طور روشن موجب سعادت انسان ميگردد. هرگاه انسان در پرتو فيوضات و بركات ماه رمضان و عبادت روزه، به اين درجه رسيد، به حقيقتِ مفهومِ عيد فطر رسيده است، و آغاز ماه رمضان در واقع براي او عيد است و بايد جشن پيروزي بگيرد، وگرنه هرگز براي او عيد نخواهد بود.
جالب اين كه در آيه مذكور، دين «قيّم» و استوار و به عبارت ديگر خالص و ناب، آن ديني است كه با فطرت بيآلايش و سالم آميخته شده باشد.
نكته قابل توجّه اين كه شواهد زنده متعدد عيني وجود دارد كه نشاندهنده فطري بودن ايمان به حق است؛ مانند واقعيتهاي تاريخي كه نشان ميدهد، در ميان هر ملّتي در هر دورهاي اعتقاد به خداشناسي و مذهب وجود داشته است، چنانكه شواهد باستانشناسي و آثار و علائم به جا مانده از دورههاي قبل از تاريخ بيان كننده اين واقعيّت است.
مطالعات رواني و اكتشافات روانكاوي در ابعاد روح انسان نيز شاهد ديگري بر فطري بودن اعتقادات ديني است، روانشناسان چهار تمايل عالي و اصيل را به عنوان ابعاد چهارگانه روح معرّفي ميكنند كه عبارتاند از حسّ دانايي، حسّ زيبايي، حسّ نيكي، و حسّ مذهبي. كه اين خود نيز دريچه ديگري بر فطري بودن دين است.4 شاهد ديگر بر واقعيت فطري بودن دين حق، «ناكامي تبليغات ضد مذهبي» است، كه در همه جاي دنيا مشاهده ميشود، فروپاشي شوروي و كمونيسم در عصر حاضر يكي از نمونههاي آن است.
و هم چنين تجربيّات شخصي در سختيهاو رنجها شاهد ديگر بر توجّه انسان به خواست فطرت يعني خداجويي و پناه آوردن به حق است، كه در قرآن در آيات گوناگوني به اين مطلب اشاره شده است.
اين بحث را با چند گفتار از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) پايان ميبريم:
در حديث معروفي از پيامبر اكرم(ص) ميخوانيم فرمود: «كُلُّ مَوْلودٍ يُولَدُ عَلَي الْفِطْرَةِ حَتّي لِيَكُونَ اَبَواهُما اللّذانِ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ؛5 هر نوزادي بر فطرت اسلام و دين خالي از شرك آفريده شده است، و رنگهايي همچون يهوديّت و نصرانيّت انحرافي است كه از طريق پدر و مادر به آنها انتقال مييابد.» و امير مؤمنان در ضمن گفتاري ميفرمايد: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، و واتَرَ اِلَيْهِمْ اَنبيائَهُ لِتَسْتَأْدُوهُمْ مِيثاقَ فِطْرَتِهِ؛6 خداوند رسولان خود را به سوي انسانها فرستاد و انبياي خود را يكي پس از ديگري مأموريت داد تا وفاي به پيمان فطرت را از آنها مطالبه كند.» نتيجه اين كه نبايد فطرت را كه همانند آيينه خدانما و حقجو، در درون، ما را راهنمايي ميكند، و آيين حق را نشان ميدهد به باد فراموشي بسپاريم، بلكه بايد در پرتو جهاد اكبر به ويژه در ماه رمضان خود را به اين مرحله برسانيم تا از اين پيامبر و چراغ فروزان درون بهرهمند گرديم.
1 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، حكمت428.
1 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، حكمت428.
2 ) شيخ صدوق، عيون اخبار الرّضا، ج1، ص295.
3 ) مائده (4) آيه 114.
4 ) شرح اين مطلب در كتاب «حسّ مذهبي يا بُعد چهارم روح انساني» ترجمه مهندس بياني آمده است.
5 ) علاّمه طبرسي، تفسير جمع الجوامع، ذيل آيه 30 روم.
6 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، خطبه اوّل.
اعمال شب هاي قدر
شب قدر، شبي است كه در تمام سال هيچ شبي به فضيلت آن نمي رسد و عمل در شب قدر بهتراز عمل در هزار ماه است. در شب قدر برنامه هاي يك سال هر كس مقدر مي گردد . درشب قدر ملائكه و روح كه اعظم ملائكه است به اذن پروردگار، خدمت امام زمان عليه السلام مشرف مي شوند و مقدرات هر كس را به امام عرضه مي دارند. اعمال شب قدر به دو گونه اعمال مشترك و اعمال مخصوص تقسيم مي شود. اعمال مشترك شب هاي قدر 1- مقارن غروب آفتاب شب قدر غسل شود. 2- در شب قدر دوركعت نماز اقامه شود، در هر ركعت بعد از حمد ، هفت مرتبه سوره توحيد خوانده شود. بعد از نماز هفتاد بارذكر " استغفرالله و اتوب اليه" گفته شود. 3- قرآن به سرگرفتن در شب قدر و خدا را به چهارده مصوم سوگند دادن . 4- خواندن زيارت امام حسين عليه السلام در شب قدر. 5- احياي اين شبها. 6- يكي ديگر از اعمال شب قدر اقامه صد ركعت نماز به صورت دوركعتي وافضل آن است كه درهر ركعت بعد از حمد ، ده مرتبه سوره توحيد خوانده شود. 7- يكي ديگر از اعمال شب قدر خواندن دعايي از امام زين العابدين عليه السلام كه درمفاتيح الجنان آمده است.اللهم اني امسيت لك عبداً... 8- قرائت دعاي جوشن كبير در شب قدر. 9- طلب آمرزش از خداي متعال . و در خواست از خدا جهت نيازهاي دنيا و آخرت. 10- ذكر گفتن و صلوات بر محمد وآل محمد عليهم السلام. اعمال مخصوص شب نوزدهم 1- صد بار ذكر " استغفرالله ربي واتوب اليه ". 2- صد بار ذكر " اللهم العن قتلة اميرالمومنين" 3- دعاي اللهم اجعل فيما تقضي و تقدر من الامر المحتوم ... اعمال مخصوص شب بيست و يكم 1- دعاي اللهم صل علي محمد وال محمد و اقسم لي حلما يسد عني باب الجهل ... . 2- لعن بر قاتل اميرالمومنين. 3- زيارت حضرت علي عليه السلام. اعمال مخصوص شب بيست و سوم 1- تلاوت سوره هاي عنكوبت و روم كه امام صادق عليه السلام فرمود: كه تلاوت كنند كه اين دو سوره دراين شب از اهل بهشت است. 2- قرائت سوره هاي ... . 3- هزار مرتبه سوره قدر. 4- خواندن و تكرار دعاي اللهم كن لوليك حجة ابن الحسن ... . 5- دعاي اللهم امددلي في عمري واوسع لي في رزقي ... . 6- تلاوت قرآن كريم به هر مقدار كه توانستي . 7- دعاوي " يا باطنا في ظهوره و يا ظاهراً في بطونه... .
منبع:khabaronline.ir
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
دو پسر آدم و ازدواج آنها
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و حوّا ـ علیها السلام ـ وقتی که در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده کرد که نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین گسترش گرداند. پس از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یکی دختر و دیگری پسر به دنیا آمدند. نام پسر را «قابیل» و نام دختر را «اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد که حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد که مانند گذشته یکی از آنها پسر بود و دیگری دختر. نام پسر را «هابیل» و نام دختر را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، برای تأمین معاش، قابیل شغل کشاورزی را انتخاب کرد، و هابیل به دامداری مشغول شد. وقتی که آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی: ) خداوند به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد که قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج کند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید..[۱]
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ کرد، ولی هواپرستی باعث شد که قابیل از انجام این فرمان سرپیچی کند، زیرا «اقلیما» هم قلویش زیباتر از «لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار کرده بود که به پدرش تهمت زد و با تندی گفت: «خداوند چنین فرمانی نداده است، بلکه این تو هستی که چنین انتخاب کردهای؟»[۲]
دو قربانی فرزندان آدم ـ علیه السلام
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای این که به فرزندانش ثابت کند که فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: «هر کدام چیزی را در راه خدا قربانی کنید، اگر قربانی هر یک از شما قبول شد، او به آن چه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانه قبول شدن قربانی در آن عصر به این بود که صاعقهای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند).
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل که گوسفند چران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یکی را که چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل که کشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشهای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای کوه رفتند و قربانیهای خود را بر بالای کوه نهادند، طولی نکشید صاعقهای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولی خوشه زراعت باقی ماند. به این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید که هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی میکند.[۳]
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ـ علیه السلام ـ ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مرد باصفا و فداکار در راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریک دل و حسود بود، چنان که گفتار آنها در قرآن (سوره مائده، آیه ۲۷) آمده بیانگر این مطلب است، آن جا که میفرماید: « هنگامی که هر کدام از فرزندان آدم، کاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری که قربانیش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت:
«به خدا سوگند تو را خواهم کشت». برادر دیگر جواب داد: «من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد.»
نیز مطابق بعضی از روایات از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که علّت حسادت قابیل نسبت به هابیل، و سپس کشتن او این بود که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هابیل را وصی خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را کشت، خداوند پسر دیگری به نام هبه الله به آدم ـ علیه السلام ـ عنایت کرد، آدم به طور محرمانه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش کرد که وصی بودنش را آشکار نکند، که اگر آشکار کند قابیل او را خواهد کشت… قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی کرد که اگر چیزی از علم وصایتش را آشکار کند، او را نیز خواهد کشت.[۴]
کشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یک سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، کینه او را به جوش آورد، نفس سرکش بر او چیره شد، به طوری که آشکارا به قابیل گفت: «تو را خواهم کشت».
آری وقتی حرص، طمع، خودخواهی و حسادت، بر انسان چیره گردد، حتی رشته رحم و مهر برادری را میبُرّد، و خشم و غضب را جایگزین آن میگرداند.
هابیل که از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت کرد و او را از این کار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزکاران را میپذیرد، تو نیز پرهیزکار باش تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان که اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به کشتن تو نمیزنم، زیرا از پروردگار جهان میترسم، اگر چنین کنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیان خواهی شد که جزای ستمگران همین است.
نصایح و هشدارهای هابیل در روح پلید قابیل اثر نکرد، و نفس سرکش او سرکشتر شد و تصمیم گرفت که برادرش را بکشد[۵] لذا به دنبال فرصت میگشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنایت هولناکی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه میکرد و به او میگفت: «قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی میشود، آنگاه آنها بر فرزندان تو افتخار میکنند که قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[۶]
این وسوسه هم چنان ادامه داشت تا این که فرصتی به دست آمد. حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای زیارت کعبه به مکّه رفته بود، قابیل در غیاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش کرد و با تندی گفت: «قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیا میخواهی خواهر زیبای مرا همسر خود سازی، و خواهر نازیبای تو را من به همسری بپذیرم؟! نه هرگز».هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود که: «دست از سرکشی و طغیان بردار.»[۷]
کشمکش این دو برادر شدید شد. قابیل نمیدانست که چگونه هابیل را بکشد. شیطان به او چنین القاء کرد: «سرش را در میان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشکن.»[۸]
مطابق بعضی از روایات، ابلیس به صورت پرندهای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را در میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شکست و در نتیجه آن را کشت. قابیل همین روش را از ابلیس برای کشتن برادرش آموخت و با همین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانه به شهادت رسانید.[۹]
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: قابیل جسد هابیل را در بیابان افکند. او سرگردان بود و نمیدانست که آن جسد را چه کند (زیرا قبلاً ندیده بود که انسانها را پس از مرگ به خاک میسپارند). چیزی نگذشت که دید درّندگان بیابان به سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند که او چه وقت جسد را به خاک میافکند تا به آن حملهور شوند.خداوند زاغی را به آنجا فرستاد. آن زاغ زمین را کند و طعمه خود را در میان خاک پنهان نمود[۱۰] تا به این ترتیب به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادرش را به خاک بسپارد.
قابیل نیز به همان ترتیب زمین را گود کرد و جسد برادرش هابیل را در میان آن دفن نمود. در این هنگام قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و فریاد برآورد:
«ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم؟»[۱۱] (مائده، ۳۱)
این نیز از عنایات الهی بود که زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابیل بیاموزد و جسد پاک هابیل، آن شهید راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشی برای قابیل باشدکه بر اثر جهل و خوی زشت، از زاغ هم پستتر و نادانتر است و همین نادانی و خوی زشت، او را به جنایت قتل نفس واداشته است.
اندوه شدید آدم ـ علیه السلام ـ، و دلداری خداوند
قابیل جنایتکار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم ـ علیه السلام ـ پرسید: «هابیل کجاست؟»قابیل گفت: «من چه میدانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودی که سراغش را از من میگیری؟!»
آدم ـ علیه السلام ـ که از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بیابانها نهاد تا او را پیدا کند. هم چنان سرگردان میگشت اما چیزی نیافت. تا این که دریافت که او به دست قابیل کشته شده است. با ناراحتی گفت: «لعنت بر آن زمینی که خون هابیل را پذیرفت».[۱۲]
از آن پس آدم ـ علیه السلام ـ از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریه میکرد و این حالت تا چهل شبانه روز ادامه یافت.[۱۳]
آدم ـ علیه السلام ـ در جستجویی دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا کرد و طوفانی از غم در قلبش پدیدار شد. آن زمین را که خون به ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت کرد. از آسمان ندایی خطاب به قابیل آمد که لعنت بر تو باد که برادرت را کشتی….
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بسیار غمگین به نظر میرسید، و آه و نالهاش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد و به او بشارت داد که: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.[۱] .
از ظاهر بعضی از آیات قرآن مانند آیه یک سوره نساء: «… وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً» استفاده میشود که در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثی در کار نبوده است و ضرورت اجتماعی چنین اقتضا داشت، ولی روایات و گفتار مفسران در این باره گوناگون است، و در بعضی از روایات، ازدواج خواهر و برادر فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ تکذیب شده است ( چنان که در تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶۱۰؛ و بحار، ج ۱۱، ص ۲۲۶، ذکر شده) به نظر میرسد بهترین قول این است که: قابیل و هابیل با دو دختر که از بازماندگان نسلهای در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نمودهاند، زیرا طبق بعضی از روایات، آدم ـ علیه السلام ـ ـ اولین انسان روی زمین نیست.
————————————-
[۲] . مجمع الییان، ج ۳، ص ۱۸۳٫
[۳] . مجمع الییان، ج ۳، ص ۱۸۳٫
[۴] . اقتباس از بحار، ج ۱۱، ص ۲۴۰٫
[۵] . مائده، ۲۷ تا ۳۰٫
[۶] . تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶۱۲٫
[۷] . مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۳٫
[۸] . طبق بعضی از روایات، هابیل در خواب بود، قابیل با کمال ناجوانمردی به او حمله کرد و او را کشت. (تفسیر قرطبی، ج ۳، ص ۲۱۳۳)
[۹] . بحار، ج ۱۱، ص ۲۳۰؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۸۴٫
[۱۰] . مائده، ۳۱٫
[۱۱] . مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۸۵؛ زاغ دارای پرهای سیاه است و به کلاغ شباهت دارد.
[۱۲] . این زمین، در ناحیه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است. (بحار، ج ۱پ۱، ص ۲۲۸)
[۱۳] . تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶۱۲٫
طنز
مناجات بنده باخدا
خدايا وقتي مي خواهيم بياييم خونت بايد كلي پول بديم وقتي هم كه مهمانت مي شيم نبايد لب به چيزي بزنيم،ميخواي اصلا رفت و امد نكنيم؟
حجت الاسلام پناهیان: «همه باید از اینکه به وظائف خود عمل کردند خوشحال باشند و به نتیجه کاری نداشته باشند؛ این فرهنگی است که امام به ما یاد داده است. ما در برخی از عملیاتها رسماً شکست میخوردیم و شهدای زیادی میدادیم، اما نبریدیم و ادامه دادیم تا به این عزت رسیدیم. نیروهای انقلابی مطمئن باشند که حتماً حکمتی در کار است و مصالح عالیه را خدا میداند و بس. ما به نتیجۀ انتخابات راضی هستیم و اگر وظیفۀ خود را در انتخابات انجام دادهایم باید خیالمان از نتیجه راحت باشد... الان برای ما این مهم است که ببینیم وظیفۀ بعدی ما چیست. برای ما فقط باید انجام وظیفه مهم باشد و بس.»
مشروح مصاحبه این استاد حوزه و دانشگاه با خبرگزاری فارس را در ادامه میخوانید:
با سلام خدمت همه دوستان
ايام البيض ماه رجب بر شما مباركباد
اولين جلسه آموزشي رابطين ويژه رابطين نواحي منطقه 4 در محل چهار راه سيدالشهدا در روز سه شنبه برگزار شد. موضوعات كلاس احكام(مبتلا به)، اخلاق(تفسير سوره حجرات) و علوم ارتباطات ( روابط عمومي) مي باشد.
گزارش عملکرد سازنا منطقه 4 را در بهار 91 در ادامه مطلب ببینید.
هم چنین جهت اطلاع از انتخابات صورت گرفته در این سازمان به ادامه مطلب رجوع کنید.
سير شود كامتان ، از كرم كردگار
سكه شود كارتان،روزيتان برقرار
ماهي عمرت بود پر حركت ، پر تلاش
غم بشود سنجدي رخت ببند يواش
پر ز حلاوت شود ، چون سمنو زندگي
غرق سعادت شود ، شيوه اين بندگي
پيشاپيش سال نو مبارك دوستان عزيزم
توجه توجه
دوره تخصصی شهود فاطمی ویژه مبلغات حوزوی و دانشگاهی به امید خدا در اواخر فروردین ماه سال آینده برگزار خواهد شد.هزینه شرکت در این دوره: 10 هزار تومان
مکان آن متعاقبا اعلام خواهد شد
توجه توجه
مربيان قرآني كه در دوره هاي تجويد و مفاهيم شركت كرده اند ميتوانند در كلاس صوت و لحن ثبت نام كنند
مكان كلاس ها: تهرانپارس به سمت اشراق- چهارراه سيدالشهدا- مسجد سيدالشهدا- موسسه فرهنگي اشرفي اصفهاني.
كلاس ها در روزهاي شنبه و سه شنبه از ساعت 9 تا 12 تشكيل مي شود.(شروع اولين جلسه كلاس از شنبه 18 فروردين ماه)
استاد: سركار خانم جلال پور
هزينه ثبت نام: 25 هزار تومان
لطفا جهت ثبت نام به مسئولين كانون هاي قرآني و رابطين مساجد مراجعه كنيد.
با تشكر
هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمانه زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
تعجیل در فرجش صلوات