1. بهترين شما كسي است كه ديدارش شما را به ياد خدا افكند.
2. بهتر از همه كسي است كه گفتارش علم شما را بيفزايد.
3. بهترين شما كسي است كه شما را به كار خير دعوت كند.
4. بهترين شما كسي است كه از عيب خالي باشد.
5. بهترين شما كسي كه از گناه كناره گيرد.
6. بهترين اعمال شما آن آست كه آخرت را اصلاح كند.
7. بهترين كارهاي خير آن است كه دائم باشد هرچند كم باشد.
8. بهترين برادر كسي است كه با شما در كارهاي آخروي مساعدت كند.
9. بهترين برادر شما كسي است كه عيوبتان را تذكر دهد.
10. بهترين امت من كسي است كه به دنيا بي علاقه و به آخرت علاقه مند باشد.
* با توجه به جايگاه حضرت فاطمه(س) در چشم و دل عموم جامعه اسلامي و به ويژه مردم مدينه،واكنش آنان نسبت شهادت دختر پيامبر(ص) چه بود؟
مرتضوي:طبيعي بود كه به جز فرصتطلبان و منافقاني كه در دل، ايمان به پيامبر اكرم(ص) نياورده بودند، عموم مسلمانان بسته به مراتب شناخت خود، به خاندان پيامبر علاقه داشتند و در اين ميان حضرت فاطمه(س) جايگاه ويژهاي داشت، زيرا علاوه بر شخصيت خود او، عنايت و احترامو علاقه ويژهاي كه پيامبر(ص) به ايشان داشت و آن را بارها نشان مي داد، باعث افزايش علاقه و احترام مردم شده بود. طبعاً بيماري و رنجوري و اندوه فاطمه(س) و نارضايتي شديد ايشان از وضع موجود، براي مؤمنان آزار دهنده بود وآنان نميخواستند شاهد چنين وضعي باشند و پيداست كساني كه از شدت گرفتن بيماري ناگهاني حضرت كه در پي حوادث پس از رحلت پيامبر(ص) پديد آمده بود، خبر داشتند، نگران سرانجام آن بودند. برخي نزديكان در روزهاي آخر نگراني خودشان را بر زبان ميآوردند. اما چه بسا بسياري نيز به بهبودي حال ايشان اميد داشتند و پيداست نوعا اين گمان را داشتند كه در صورت رحلت فاطمه(ع) مراتب احترام و علاقه خود را با شركت در تشييع و نماز بر او نشان خواهند داد.
* اما بر خلاف اين انتظار همه ميدانيم كه به خواست خود حضرت فاطمه(س) و همسرش علي(ع) چنين نشد و مسلمانان مدينه در حالي از خواب برخاستند كه يگانه دختر پيامبرشان شبپيش به خاك سپرده شده بود و حتي محل دفن وي نيز به درستي معلوم نبود؛ چرا؟آيا كسي چنين واكنشي از سوي خاندان پيامبر(ص) را پيشبيني نميكرد؟
مرتضوي:بعيد است كه عموم مردم چنين گماني را از قبلداشته باشند كه ممكن است خاندان پيامبر(ص) در اعتراض به وضع موجود، چنين موضعي بگيرند، اهل بيت نيز نميخواستند اين گمان در مردم تقويت شود، چون چهبسا مانع اقدام آنان مي شد. اما دو گروه اقليت چنين احتمالي ميدادند، يكيبرخي مخالفان كه چنين اقدامي به زيان آنان بود و ديگر برخي دوستان و نزديكان كه از مراتب نارضايتي اهل بيت(ع) آگاه بوده و شايد گوشه و كنار هم،چيزهايي شنيده بودند. نمونه روشن اين گروه عباس بن عبدالمطلب است كه بر پايه همين حدس پيك خود را پيش اميرالمؤمنين(ع) مي فرستد. به نقل شيخ طوسي، اين جريان راامام باقر(ع) از پدر خود امام سجاد(ع) واو نيز از محمد پسر عمار ياسر و او از پدر خود نقل كرده است. عمار مي گويد زماني كه فاطمه دختررسول خدا(ص) در بستر بيماري افتاد و حال وي وخيم شد، عباس بن عبدالمطلب به عيادت ايشان آمد، اما به او گفته شد؛ حال فاطمه وخيم است و كسي نميتواند به ديدار او برود. عباس به خانه خود بازگشت و پيكي را سراغ علي(ع) فرستاد تا با توجه به وضع جسمي فاطمه(ع) به ايشان بگويد كه گمان ميكند او نخستين كسي از ما باشد كه به رسول خدا(ص) بپيوند. از اين رو اگر فاطمه(ع) رحلت كردعلي(ع) مهاجران و انصار را جمع كند تا با حضور در تشييع جنازه و نماز بر آن بانو به ثواب برسند. او اين نكته را نيز افزود كه اين كار مايه زيبايي و شكوهمندي براي دين است.اما علي(ع) در پاسخ به پيك عباس با اشاره به رفتاريكه با دختر پيامبر(ص) شده بود و با اشاره به خواست فاطمه(ع) پيشنهاد ايشانرا نپذيرفت و عباس نيز با تجليل از علي(ع) نظر حضرت را پذيرفت.
* چرا اميرالمؤمنين(ع) اين پيشنهاد را كه به ظاهر پيشنهاد خوبي بود نپذيرفت و بنابر درخواست خود حضرت زهرا(س) تمايل به اين داشت كه او شبانه دفن شود؟
مرتضوي:پيشنهاد عباس كه از علاقهمندان به اهل بيت(ع) بود، ازسر خيرخواهي براي عموم جامعه اسلامي و در راستاي تكريم و تجليل از يادگار پيامبر(ص) و قدرشناسي از آن همه خدمت مادي و معنوي پيامبر(ص)بود. كسي نيز انكار نميكند كه اين كار در ظاهرِ خود براي جامعه اسلامي مايه شكوه و عظمت بود و براي يكيك زنان و مردان مسلمان زمينه دستيابي به اجر و ثوابي بزرگ كه جنازه پاك يگانه دختر پيامبر خاتم(ص) را بردوش گذارند و يكپارچه در نماز بر وي شركت جويند و اگر پيامبر(ص) را به دليل اينكه در خانه خود غسل داده شد و بر او نماز خوانده شد و همان جا به خاك سپرده شد، تشييع نكرده بودند، حال ميتوانستند مراتب علاقه و ارادت خودرا با يك مراسم باشكوه نشان دهند. البته عباس بن عبدالمطلب ميتوانست به برخي آثار ديگر اين اقدام نيز مانند تسليت خاطر خاندان داغديده پيامبر(ص) وتقويت جايگاه سياسي و اجتماعي آنان و بهرهمندي روح پاك و والاي آن بانوي مطهر اشاره كند.
اما اينكه چرا علي(ع) با يادآوري وصيت فاطمه(س)،به
خواست خيرخواهانه عموي خود عمل نكرد را ميتوان در خود پاسخ
اميرالمؤمنين(ع) يافت. ايشان پيش از اشاره به وصيت فاطمه(ع)، اشاره كوتاهي
به رفتارمي كند كه با حضرت فاطمه(س)انجام گرفت رفتاري كه نه با سفارش
پيامبر(ص) درباره او و نه حقوق الهي اوسازگاري داشت. بانويي كه طي چند ماهيكه از رحلت پدرش گذشته،يك اقليت را ديده كه بر مال و جسم و جان او
دستاندازي كردهاند و برخي خواص كه چشم بسته و زبان در كام خود برده،
آسايش خود را برگزيده و بهانه پيشه كردهاند و حتي سخني در اعتراض به وضع
موجود نگفتهاند و عوامي كه نگاه به دهان سران و بزرگان قبايل خود دوخته و
از خود اراده ديگري نشان ندادهاند.
اگر توجه كنيم كه مهاجر و انصار كه
عباس، در پي فراهم آمدن زمينه اجر و ثواب براي آنان است،نوعاً همانهابودندكه به رغم مظلوميت و شكايت بردنهاي مكرر فاطمه زهرا(س) همراه همسر و
فرزندان خودبه آنان،هيچ كدام پاسخ مثبت نداده و هر يك بهانه اي آوردند.
چنان كه در روايتي آمده است علي(ع) چهل روز فاطمه(ع) را همراه حسن(ع) و
حسين(ع) در ميان كوچهها و خانههاي مهاجران و انصار گردانيد و فاطمه(ع) بااشاره به تعهد آنان به دفاع از پيامبر(ص) و فرزندانش درخواست كمك كرد اما
يك نفر نيز پاسخ مثبت نداد و او را ياري نكرد. از جمله روزي سراغ معاذ بن
جبل رفت و با اين تعبير شروع به استمداد كرد:«اي معاذ بن جبل من با درخواستياري پيش تو آمدهام»معاذ بهانههايي آورد. بهانههايي كه حتي صداي اعتراض پسر او را در آورد و فاطمه(ع) با دست خالي و با حالت قهر از پيش وي برگشت.
كسانيكه چنين كرده باشند، هر چند علاقهمند هم نشانبدهند اما آيا به راستي شايستگي واقعي براي حضور در تشييع جنازه و نماز برفاطمه(س) را دارند؟ آن هم در شرايطي كه چيزي عوض نشده و شكايت فاطمه(ع) پابرجا است؟بايد توجه كرد در جامعهاي كه ارزشهاي بس مهمتري مانند امنيت جاني و مالي بانوي بيدفاعي مانند فاطمه(ع) سلب ميشود و به دادخواهي وي اعتنايي نميگردد، نه تنها تشييع جنازه و مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگردنميتواند مايه جمال دين و موجب افتخار باشد، بلكه همين ميتواند سرآغاز يا ادامه سرپوش نهادن بر حقكشي و ناامني موجود باشد.حال دختر پيامبر(ص) بهكدام يك بيشتر نياز داشت؟ به پاسخ مثبت مُعاذ بن جبل، وقتي از او درخواستكمك كرد و معاذ شانه خالي كرد، يا شركت در تشييع و شانه بردن زير جنازه آنبانو؟در جامعهاي كه برخي سرشناسان اثرگذار آن و برخي كساني كه نفوذ كلمه دارند، حاضرند تسليت بفرستند و شانه به زير جنازه ببرند اما شانه از مسئوليتهاي مهم يا مهمتر خود خالي ميكنند و سكوت و فرياد آنان نه به فراخور اهميت و ارزشهاي واقعي دين، بلكه نوعاً تابعي از دو عنصر طمع يا ترس و در مجموع با چاشني توجيه است، آيا مشاركت در تشييع جنازه اين شخص و آن شخصيت حتي اگر در طراز صديقه كبري(ع) باشد، ميتواند مايه جمال دين و كمال امت باشد؟
براي فهم واقعيت موجود و فاصله آن با حقيقت مطلوب بايد درك و شناختي در طراز منطق فاطمي داشت تا به درستي فهميد در جامعهاي كه بهاي لازم به اصول ارزشهاي انساني و اسلامي داده نميشود وبراي حفظ قدرت سياسي خود و به نام دين، به حريم ارزشهاي ديني و به حرمت افراد بيدفاع دستاندازي ميگردد و سپس اين گناه باحسنهاي چون تشييع وبرگزاري مجلس ختم پوشانده ميشود، چه زشتيهايي نهفته است.
* عباس عموي پيامبر(ص) و مورد احترام اهل بيت(ع) بود پس آيا اين مطلب، براي وي روشن نبود؟
مرتضوي: عباس از سر خيرخواهي پيغام فرستاد و پاسخ علي(ع) را بر نظر خود برگزيد و در شب دفن نيز در شمار افراد بسيار محدودي بود كه حضور يافتند. نظر او نيز در جاي خود نظر خوب و سازندهاي است و در واقع نظري است كه خود شارع حكيم با تشويق به شركت در تشييع جنازه مسلمين و تعظيم شعائر ديني به آن فراخوانده است. اما جاي شگفتي نيست كه عباس به رغم خيرخواهي خودو «عباس»هاي جامعه با نگاه ظاهرنگر و شناخت ناقص خود از اسلامو شرع و فقه و متناسب با ذهنيت عمومي جامعه، عظمت دين و شكوه شريعت محمدي را بيشتر در ظواهري چون تشييع جنازه و نماز باشكوه اموات بدانند، ليكن در منطق فاطمه زهرا(ع) اينها همه اموري است كه بايد در راستاي ارزشهاي برتر دين و شريعت قرار گيرد و اگر پيش و پس از اينها در جامعه به آن ارزشهاي حياتي پايبندي و اهتمام نباشد، گاه چه بسا ابزاري شود در دست كساني كه دينرا نيز در خدمت شخص خود يا دستكم در راستاي تفسيري ناقص و گاه موهن از دين، ميخواهند.
*با اين تفاسير توجه لازم به تفاوت اين دو نگاه چه دستاوردي براي جامعه ما در پي خواهد داشت؟
مرتضوي:در يك نگاه كلي، از جمله ميتوانيم اين نكتهمهم را پيش روي جامعه اسلامي بگذاريم كه شكوهمندي واقعي دين و زيبايي اصلي حاكميت آن، نه در اهتمام به برخي آداب و مستحبات اسلامي است و نه در آمارهاي درست و نادرستي است كه در رسانهها درباره حضور مردم در اين ختم و جلسه و استقبال يا در آن گردهمايي بزرگ ديني و مذهبي بينالمللي داده ميشود، بلكه در اين است كه امت اسلامي به پاسخ درست اين پرسش بپردازند و در عمل به آن پايبند باشند كه براي چه از دوره جاهليت «هجرت» كردند، و برايچه پيامبر(ص) را در ميان خود پذيرفتند و به «نصرت» او پرداختند و اينك خود را امت واحده پيامبر خاتم(ص) ميشمارند و به آن افتخار ميكنند؟ بيشك تعميق معرفت خداوند و معنويت ديني و پرهيز از شركورزي به هر صورت از يك سوواز سوي ديگر حرمت انساني و گسترش عدالت و آزادي و امنيت و معيشت آسان و آسايش روحي براي همه، از جمله مهمترين آنها بوده است و پيداست اين عناصر كليدي را پيش و بيش از هر چيز بايد در عمل به سيره و سنت پيامبر(ص) و اهل بيت ايشان پي گرفت.
پيداست همه ما بابرگزاري هرچه باشكوهتر همه اين اجتماعات در داخل و خارج موافقيم و آن را با ارزش ميدانيم به ويژه هر اجتماعي كه نشان از وحدت ميان مسلمانان است و مايه تحكيم يا در كنار آن، نشاندهنده هويت اعتقادي و تاريخي شيعه و مايه تحكيم آن است. اما تاكيد ما اين است كه جمال اصلي دين و افتخار براي آن به ويژه براي جهاني كه با مفاهيم ارزشهاي انساني آشناست و نه لزوماً با همه احكام و آداب شرعي اسلامي، از جمله اين است كه در عمل نشان داده شود جامعه اسلامي پيرو پيامبري است كه رحمت براي جهانيان است و درد انسانها را داشت و دارد. و ماپيرو امامي هستيم كه سزاوار ميدانست آدمي از غصه بميرد كه متجاوزان، در حوزه حاكميت او خلخالي را به ناحق از پاي زني نامسلمان بيرون آوردهاند و كسي مانع نشده است. امامي كه به رغم حرمت ويژهاي كه براي فاطمه(ع) قايل بود و پايبند همه مستحبات شرعي و آداب اسلامي، اما دغدغه اصلي در ديانت و سياست و حكومت او آن گونه كه در نهجالبلاغه آمده اين است كه «به خدا سوگنداگر شبها را بيدار بر بستر تيغهاي تيز خارشتري به صبح آورم و دست و پا بسته در زنجير كشانده شوم، پيش من دلپذيرتر از آن است كه روز رستاخيز خدا وپيامبرش را در حالتي ديدار كنم كه به بندهاي ستم كرده باشم يا از مال ناچيز دنيا چيزي به ناحق برگرفته باشم».
كانون قرآني
- هماهنگي با مركز و مسئولين نواحي جهت برپايي گردهمايي مربيان قرآني در رشته هاي مهد، مفاهيم، خودآموز، روخواني و روانخواني، تجويد و حفظ جمعا به تعداد 82 نفر در تاريخ 4/6/92 واقع در مسجد موسي بن جعفر (ع) در خيابان وليعصر (عج)
كانون جوانان
1- گروه مادران جوان
با هدف آشنايي جوانان بخصوص مادران جوان جهت آموزش مراقبت هاي دوران بارداري و شيردهي اولين دوره آموزشي خود را با 3 موضوع زير در تاريخ 10/4/92 در بيت الزهرا (س) واقع در ناحيه 7 برگزار كرد. عناوين كارگاه:
· مراقبت قبل از بارداري
· نه ماه مراقبت ( تغذيه، ورزش و ...)
· مراقبت از نوزاد و شيردهي با شير مادر
همچنين در فضاي مجازي نيز گروهي با عنوان كانون مادران جوان منطقه 4 راه اندازي شد و شروع به عضوگيري كرد كه به شكر الهي با استقبال خوبي مواجه شد.
2- گروه پرستاري و امدادگري
با هدف آشنايي جوانان به امور پرستاري و امدادگري سومين دوره خود را يكي در تاريخ 23/5/92 با حضور 23 نفر از جوانان به مدت36 ساعت در حسينيه شهداي جواديه ناحيه 6 و ديگري در تاريخ 9/4/92 با حضور 32 نفر از جوانان به مدت 36 ساعت در مكان بيت الزهرا (س) ناحيه 7 شروع كردند.
كارآموزان بعد از آزمون دوره تئوري به بيمارستان طرف قرارداد اعزام شده و مدرك امدادگري را از دانشگاه شهيد بهشتي دريافت كردند.
3- گروه جهادگران حوزه و دانشگاه
جهت كمك رساني به 5 روستايي و درخواست روستاي دوناعليا از شهرستان نور جهت اعزام مربي قرآن (سرخانم توكلي) در ماه رمضان انجام گرفت و هماهنگي 500000 تومان جوايز توسط كمك هاي مردمي به جوانان و نوجوانان اين روستا صورت گرفت.
4- گروه نخبگان علمي- هنري- ورزشي
ü با تماس جوانان فعال در رشته هاي علمي- هنري- ورزشي 2 نفر از مهندسان كشاورزي به منظور فعال سازي جوانان جهت برپايي كارگاه آموزش قارچ صدفي و پرورش بلدرچين معرفي گرديدند .
ü برپايي كارگاه آموزشي هنري( خياطي) براي جوانان در تاريخ 29/5/92
5- گروه محفل صدق و صفا
با هدف خدمت رساني و هموار كردن ازدواج جوانان وارائه مشاوره به خانواده ها جهت معرفي راه و رسم سنتي و جديد ازدواج در دانشگاه علم و صنعت ناحيه 4 انجام گرفت.
6- فعاليت هاي تبليغي ره پويان ( ويژه نوجوانان و جوانان)
هماهنگي با مركز جهت اعزام 50 نفر از مبلغات و مربيان جوان به نام ره پويان نور در مساجد و حسينيه ها در طرح تابستاني و دريافت 25 جلد ره توشه جوانان و 25 جلد ره توشه نوجوانان .
كانون فرهنگيان
تشكيل اين كانون با هدف برنامه ريزي، هماهنگي و رسيدگي به مشكلات فرهنگي ، مادي و معنوي 150 نفر از فرهنگيان شاغل در آموزش و پرورش منطقه 4.
كانون مداحان
با توجه به درخواست زنان فعال منطقه جهت تشكيل كانون مداحان و برپايي كارگاه هاي آموزشي جهت تربيت اين افراد در جلسه شوراي مركزي كانون ها اعلام و راي اعتماد گرفته شد . پذيرش و جذب اين افراد به نمايندگان نه گانه نواحي اعلام شد.
كانون خيرين و امدادرساني
به درخواست سازمان مركزي درخواست وسايل تداركاتي به نمايشگاه قران واقع در مصلي كه عبارتند از: كامپيوتر- ميز- صندلي- فرش – پنكه – كلمن آب – رحل قرآن و ...در تاريخ 16/4/92 توسط سركارخانم رهنما نماينده ناحيه 6 انجام پذيرفت.
كانون رابطين
با هدف آشنايي نمايندگان نه گانه نواحي در 3 تاريخ جلساتي برپا گرديد.
رسيدگي به مشكلات مساجد و مكان هاي فعال منطقه:
1 | مسجد فاطمه الزهرا (س) | حاج آقا مفتح ناحيه 2 | 7 /5/92 |
2 | مسجد ابوالفضل (ع) | از اهالي محل ناحيه 7 | 8/5/92 |
3 | مسجد جامع الزهرا (س) | حاج آقا مقدسي نيا ناحيه 7 | 26/5/92 |
4 | مسجد جامع الزهرا (س) | اهالي محل و رابطين فعال اين مسجد | 28/5/92 |
تعاملات با مناطق همجوار
عطف بر هماهنگي هاي انجام شده از مركز بنابر فعال سازي زنان مناطق همجوار برپايي جلسات با بعضي مناطق در مكان مسجد سيدالشهدا (ع) واقع در تهرانپارس صورت پذيرفت.
ابن قولويه در كامل الزّيارات (باب 107 صفحه 324 )از عليّ ابن حسين ابن موسي بن بابويه و او از محمّد ابن يحيي اشعري عطار قمي روايت كرده يكي از اهالي ري گفت بر حضرت ابوالحسن العسكري امام هادي عليه السّلام وارد شدم آن جناب از من پرسيد كجا بودي؟
عرض كردم به زيارت سيّد الشهدا عليه السّلام رفته بودم آن حضرت فرمود بدان و آگاه باش اگر قبر عبدالعظيم حسني عليه السّلام را كه در نزد شماست زيارت كرده بودي مثل آنست كه حضرت حسين ابن علي را در كربلا زيارت كرده باشي
نجاشي در رجال خود حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را پس از ذكر
شجره اش صاحب خطب امير المؤمنين عليه السّلام ذكر نموده است . مرحوم ميرزا حسين
نوري محدّث قرن اخير در مستدرك الوسائل صفحه 614 ذكر نام و معروفيّت وي را به امانت
و راستگويي و درستكاري و اهل زهد و عبادت بودن تأكيد مي نمايد و از قول حضرت
ابوالحسن الهادي عليه السّلام پاداش زيارت او را بهشت مي داند.
مرحوم كجوري در روح و ريحان از قول سيّد مرتضي علم الهدي حديث عرض دين آن حضرت را
نقل كرده است. مرحوم مجلسي در هدية الزائرين ص 546 از مزارات معلوم و مشهور ، مرقد
منّور حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را در مقابل شجره ري ذكر مي كند شيخ الطّائفه در
رجال خود حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را از اصحاب امام هادي عليه السّلام ذكر
كرده و در پايان نام اورا به رضي الله عنه ياد نموده كه رضي الله عنه نزد اصحاب
حديث با اهميّت است. علّامه حلّي در خلاصه الاقوال ، حضرت عبدالعظيم عليه السّلام
را جزء ثقات و ممدوحين ذكر كرده مرحوم صدوق (ره) در صفحه 92 ثواب الاعمال از محاسن
برقي حديثي را از حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نقل كرده و صاحب محاسن او را رضي
قلمداد نموده است.
مرحوم صدوق (ره) در من لا يحضره الفقيه كتاب صوم باب يوّم الشّك
حديثي را از قول حضرت عبدالعظيم عليه السّلام نقل نموده و گفته اين حديث نادر است و
من جز در طريق عبدالعظيم عليه السّلام نديده ام و او هم مرضي است ، اين گفتار نهايت
اعتماد را ميرساند.
محمّد ابن علي اردبيلي در جامع الرّواه گفتار شيخ طوسي (ره) و نجاشي را ذكر كرده
است. مرحوم ميرداماد رحمت الله عليه در راشحه خامسه از( رواشح السّماويه) گفته :
واضح است كه طريق عبدالعظيم حسني عليه السّلام مدفون در مسجد شجره ري (حسن) شمرده
شود زيرا كه اهل حديث و علما رجال وي را مدح و توصيف و تمجيد نموده اند. اگر چه در
گفتار علما به توثيق او تصريح نشده است من معتقدم افراد روشن و بصيري كه در حديث
تخصّص داشته و در حالت رجال و محدّثين مطالعات كافي دارند از اينكه تصريح به توثيق
اين محدّث بزرگوار نشده اظهار ناراحتي مي كنند.
و اين سكوت را زشت مي شمارند، مگر حضرت هادي عليه السّلام به او نفرمود ، تو به حقّ از دوستان ما هستي اين فرمايش امام عليه السّلام جامع ترين تعريف درباره حضرت عبدالعظيم عليه السّلام با در نظر گرفتن شرافت ، نسب و عظمت خانوادگي اوست ، اكنون تمام اينها دلالت دارد كه وي مردي شريف و بزرگوار خوش نفس و خوش عقيده بوده و اخباري كه در زيارت او از امام عليّ النّقي عليه السّلام رسيده و محدّثين بزرگي چون صدوق (ره) و ابن قولويه (ره) آنها را در كتب خود ذكر كرده اند شاهد گويائي از مقام ارجمند وي در نزد معصومين عليهم السّلام است و گفتار دو عالم بزرگوار فوق الذكر كفايت مي كند كه طريق حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را در درجه عالي از صحت بدانيم و اخبار و احاديث منقول وي را در اعداد" صحاح" بشماريم مرحوم شيخ عبدالله ممقاني در تنقيح المقال درباره حضرت عبدالعظيم عليه السّلام سخن گفته ، نوشته است علّت عدم تصريح محدّثين و فقها به توثيق ايشان جلالت و بزرگواري وي را ثقه ذكر كنند ، زيرا مقام آن حضرت والاتر از ثقه مي باشد. مرحوم شيخ عبّاس قمي (ره) در سفينه البحار گفتار صاحب بن عباد و بقيه علما را آورده و در مورد زيارت ايشان فضيلت زيادي را ذكر نموده است.
عبدالعظيم عليه السّلام فرزند عبدالله بن علي، از نوادگان حضرت
امام حسن مجتبي عليه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد .
پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قيس .
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سال 173 هجري قمري در شهر مقدّس
مدينه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم
يعني امام موسي كاظم عليه السّلام ، امام رضا عليه السّلام، امام محمّدتقي عليه
السّلام و امام عليّ النّقي عليه السّلام مقارن بوده ، محضر مبارك امام رضا عليه
السّلام ، امام محمّد تقي عليه السّلام و امام هادي عليه السّلام را درك كرده و
احاديث فراواني از آنان روايت كرده است .
اين فرزند حضرت پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم، از آنجا كه از نوادگان حضرت
امام حسن مجتبي عليه السّلام است به حسني شهرت يافته است .
حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه
معصومين عليهم السّلام و از چهره هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بيت
عصمت عليهم السّلام و پيروان آنان بود و در مسايل دين آگاه و به معارف مذهبي و
احكام قرآن ، شناخت و معرفتي وافر داشت .
ستايشهايي كه ائمه معصومين عليهم السّلام از وي به عمل آورده اند، نشان دهنده
شخصيّت علمي و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادي عليه السّلام گاهي اشخاصي را سؤال
و مشكلي داشتند، راهنمايي مي فرمودند كه از حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام
بپرسند و او را از دوستان حقيقي خويش مي شمردند و معرّفي مي فرمودند .
در آثار علماي شيعه نيز، تعريفها و ستايشهاي عظيمي درباره او به چشم مي خورد، آنان
از او به عنوان عابد، زاهد، پرهيزكار، ثقه، داراي اعتقاد نيك و صفاي باطن و به
عنوان محدّثي عاليمقام و بزرگ ياد كرده اند؛ در روايات متعدّدي نيز براي زيارت حضرت
عبدالعظيم عليه السّلام ، ثوابي همچون ثواب زيارت حضرت سيّد الشهدا، امام حسين عليه
السّلام بيان شده است.
سادات و علويّون در زمان او در بدترين وضع به سر مي بردند .حضرت عبدالعظيم عليه
السّلام نيز از كينه و دشمني خلفا در امان نبود و بارها تصميم به قتل آن حضرت
گرفتند و گزارشهاي دروغ سخن چينان را بهانه اين سختگيري ها قرار مي دادند، در چنين
دوران دشوار و سختي بود كه حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به خدمت حضرت امام هادي
عليه السّلام رسيد و عقايد ديني خود را بر آن حضرت عرضه كرد ، حضرت امام هادي عليه
السّلام او را تأييد فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستي .
ديدار حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در سامرا با حضرت امام هادي عليه السّلام به
خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دستگيري وي صادر گشت، او نيز براي مصون ماندن
از خطر ، خود را از چشم مأموران پنهان مي كرد و در شهرهاي مختلف به صورت ناشناس رفت
و آمد مي كرد و شهر به شهر مي گشت تا به ري رسيد و آنجا را براي سكونت انتخاب كرد.
علّت اين انتخاب به شرايط ديني و اجتماعي ري در آن دوره بر مي گردد كه وقتي اسلام
به شهرهاي مختلف كشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهاي مختلف ايران به اسلام
گرويدند، از همان سالها ري يكي از مراكز مهمّ سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعيّت
خاصّي پيدا كرد . زيرا سرزميني حاصلخيز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع رياست يافتن
بر ري در حادثه جانسوز كربلا، حضرت حسين بن علي عليه السّلام را به شهادت رساند. در
ري هم اهل سنّت و هم از پيروان اهل بيت عليهم السّلام زندگي مي كردند و قسمت جنوبي
و جنوب غربي شهر ري بيشتر محلّ سكونت شيعيان بود .
حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به صورت يك مسافر ناشناس ، وارد ري شد و در محلّه
ساربانان در كوي سكّة الموالي به منزل يكي از شيعيان رفت، مدّتي به همين صورت گذشت
. او در زيرزمين آن خانه به سر مي برد و كمتر خارج مي شد ، روزها را روزه مي گرفت و
شبها به عبادت و تهجّد مي پرداخت، تعداد كمي از شيعيان او را مي شناختند و از حضورش
در ري خبر داشتند و مخفيانه به زيارتش مي شتافتند، امّا مي كوشيدند كه اين خبر فاش
نشود و خطري جانِ حضرت را تهديد نكند .
پس از مدّتي، افراد بيشتري حضرت عبدالعظيم عليه السّلام را شناختند و خانه اش محلّ
رفت و آمد شيعيان شد، نزد او مي آمدند و از علوم و رواياتش بهره مي گرفتند و عطر
خاندان عصمت عليهم السّلام را از او مي بوئيدند و او را يادگاري از امامان خويش مي
دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف مي كردند .
حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ميان شيعيان شهرري بسيار ارجمند بود و پاسخگويي به
مسايل شرعي و حلّ مشكلات مذهبي آنان را برعهده داشت؛ اين تأكيد ، هم گوياي مقام
برجسته حضرت عبدالعظيم عليه السّلام است و هم مي رساند كه وي از طرف حضرت امام هادي
عليه السّلام در آن منطقه ، وكالت و نمايندگي داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام
عليه السّلام مي دانستند و در مسايل ديني و دنيوي ، وجود او محور تجمّع شيعيان و
تمركز هواداران اهل بيت عليهم السّلام بود.
روزهاي پاياني عمر پربركت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام با بيماري او همراه بود، آن
قامت بلند ايمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پيروان اهل بيت در آستانه محروميّت
از وجود پربركت اين سيّد كريم قرار گرفته بودند، اندوه مصيبتهاي پياپي مردم و
روزگار تلخ شيعيان در عصر حاكميت عبّاسيان برايش دردي جانكاه و مضاعف بود؛ در همان
روزها يك روياي صادقانه حوادث آينده را ترسيم كرد: يكي از شيعيان پاكدل ري، شبي
درخواب حضرت رسول صلّي الله عليه وآله و سلّم را در خواب ديد. حضرت پيامبر اكرم
صلّي الله عليه و آله و سلّم به او فرمود: فردا يكي از فرزندانم در محلّه سكّة
المولي چشم از جهان فرو مي بندد، شيعيان او را بر دوش گرفته به باغ عبدالجبّار مي
برند و نزديك درخت سيب به خاك مي سپارند.
سحرگاه
به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن يكي از فرزندان پيامبر
صلّي الله عليه و آله و سلّم را نصيب خويش سازد، عبدالجبّار كه خود نيز خوابي
همانند خوابِ او را ديده بود، به رمز و راز غيبي اين دو خواب پي برد و براي اينكه
در اين افتخار، بهره اي داشته باشد، محلّ آن درخت سيب و مجموعه باغ را وقف كرد تا
بزرگان و شيعيان در آنجا دفن شوند.
همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت اين نواده رسول اكرم صلّي الله عليه
و آله و سلّم دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه هاي سياه پوشيدند و بر در
خانه حضرت عبدالعظيم الحسني عليه السّلام گريان و مويه كنان گرد آمدند؛ پيكر مطهّر
او را غسل دادند، به نقل برخي مورّخان در هنگام غسل، در جيب پيراهن او كاغذي يافتند
كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پيكر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش
گرفتند و با جمعيّت انبوه عزادار به سوي باغ عبدالجبّار تشييع كردند و پيكر مطهّرش
را در كنار همان درخت سيب كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم به آن شخص اشاره
كرده بود، دفن كردند تا پاره اي از عترت مصطفي صلّي الله عليه وآله و سلّم در اين
باره به امانت بماند و نورافشاني كند و دلباختگان خاندان پيامبر صلّي الله عليه
وآله و سلّم از مزار اين وليّ خدا فيض ببرند.
بعد از بهشت و جهنم چه مي شود؟!
پس از ورود به بهشت و جهنم، آخر كار انسان كجاست؟ آيا در يك جا ماندن انساني كه ميل به بينهايت دارد، تكراري نميشود و ديگر آن كه آيا ممكن است كه يك جهنمي، اهل بهشت شود؟
آخر كار
انسان كجاست؟
اگر نگاه به آن عالَم نيز نگاه مادي و
فيزيكي باشد، قطعاً اين سۆال پيش ميآيد كه آخرش كجاست؟ يا آخر كار انسان كجاست؟
چرا كه عالم ماده محدود است و به بيان اميرالمۆمنين عليهالسلام: «هر محدودي قابل
شمارش است»؛ چنان چه براي طبيعت آخري بيان شده است، چه در علوم قرآني و چه در علوم
تجربي. اما اگر نگاه عاقلانه، حكيمانه و غير مادي، يعني معنوي باشد، آخري ندارد،
چنان چه هيچ يك از امور غير مادي آخر ندارند.
انسان ميتواند با استناد به آيات قرآن كريم و يا تجربيات عملي بگويد كه آخر خورشيد خاموش شدن است و يا آخر زمين متلاشي شدن در فضاست، اما در معنويات چنين نميباشد؛ آخر علم كجاست؟ آخر زيبايي كجاست؟ آخر قدرت كجاست؟ آخر ثروت و غنا كجاست و …؟
بديهي است كه حدّي ندارند، چرا كه اينها همه كمالات هستند و تجلي آن هستي محض. «كمال حقيقي» همان الله جلّ جلاله ميباشد كه محدود به حدّي نيست. لذا سير تكاملي بشر نيز چون «انّا اليه راجعون» است، حدّي ندارد كه بدان متوقف شده و بگويد اين آخرش است. هر چه رشد كند، هر چه بيشتر وجودش تجلي كمالات گردد، باز به پايان يا آخر نميرسد. چنان چه هيچ كس نميتواند در اين عالم (يا حتي عالم ديگر) به آخر علم يا ثروت و غنا برسد و اگر تمامي علوم و سرمايهها را نيز يك جا جمع كنند و به كسي بدهند، باز هم جاي بيشتر شدن دارد و آخرش نيست. پس فرض آخر و پايان، يك خطاي تصور ذهني است و نه يك ضرورت عقلي.
آيا يك جا ماندن بيميلي (زدگي) نميآورد؟
البته كه يك جا ماندن، بيميلي و زدگي
ميآورد. آن هم براي انساني كه به قول شما، ميل به بينهايت دارد. اما دقت شود كه
يك جا ماندن يعني «سكون»، كه عاقبت موجب فساد نيز ميشود (همان
دلزدگي خود نوعي فساد در شوق است)، اما در بهشت سكوني نيست كه خستگي و دلزدگي
بياورد، بلكه «ثبات» است و معناي اين دو خيلي با هم فرق دارد.
انسان از اين كه مثلاً ده ساعت روي يك صندلي بنشيند و به يك منظره نگاه كند، خسته و دلزده ميشود، اما هيچگاه از ثبات وجودي خود يا ثبات عقل و ايماني خود، خسته و دلزده نميشود.
متأسفانه، اغلب ما مردم (مسلمان يا اهل كتاب و معتقد به بهشت و جهنم)، نه جهنم را درست شناختهايم و نه بهشت را؛ لذا گمان ميكنيم كه بهشت يعني كاخي در وسط يك جنگل سبز و مملو از انواع و اقسام خوردنيها، نوشيدنيها، لباسها و تجويزها و ساير لذاتي كه براي بدن بهشتي است.
شباهتهايي بين اين عالم و آن عالم هست و البته تفاوتهايي هم وجود دارد. اما همين شباهتها سبب ميشود تا شناخت و درك عالم ديگر براي ما در اين عالم، ممكن و ميسر گردد؛ چه زيبا سرود ميرفندرسكي:
چرخ با اين
اختران، نقض و خوش و
زيباستي
صورتي در زير دارد، آن چه در بالاستي
صورت زيرين اگر با نردبان
معرفت
بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستي
در اين عالم انسان هم لذت مادي دارد و هم لذت معنوي، اين دو از هم جدا هستند، هر چند كه در امتداد يك ديگر باشند و يا در يك ديگر تأثير بگذارند. به عنوان مثال: تناول يك غذاي خوب و خوش مزّه، بسيار لذت (مادي) دارد، اما به هيچ وجه با لذت «لقاي محبوب»، هم سنخ و قابل قياس نيست، و اگر آن غذاي خوب در كنار يار ميل شود، لذتش چند برابر شده و ديگر قابل توصيف نميباشد.
بهشت نيز همينطور است. لذت اكله، اشربه، حور و قصور يك لذت است، اما لذت لقاء الله، وصال محبوب و قرار گرفتن در «عند مليك مقتدر»، يك لذت ديگر است.
دقت شود كه نعمات بهشتي، سفرهي محبوب است براي عاشق از سفر رسيده، نه اين كه هدف و مقصود و محبوب همان باشد.
پس، بهشت
يك جا ماندن، يك جا ساكن شدن، مدتي طويل خوردن و آشاميدن و تزويج نيست كه دلزدگي
بياورد، بلكه ثباتِ بدون تزلزل، بدون دغدغه، بدون خطر، بدون احتمالات و …، در مسير
رشد و كمال هميشگي است كه بسيار لذت بخش، شورآفرين و شوقآور ميباشد و اين سيرِ
كمالي، پاياني ندارد.
بهشت
آيا جهنمي،
اهل بهشت ميشود؟
هم بهشت طبقات و درجات دارد و هم
جهنم. اما تفاوت سير در اين طبقات و درجات در اين است كه كسي كه وارد بهشت شد،
هيچگاه از آن اخراج يا خارج نميشود، اما دليلي نيست كه هيچ كس در هيچ شرايطي از
جهنم خارج نگردد.
بديهي است كه انسان داراي باورهاي اعتقادي و نيز رفتارهاي عملي ميباشد. پس هر كدام ثواب يا عقاب مخصوص خود را دارند. از اين رو كساني كه در زندگي دنيوي اعتقادي به پروردگار عالم، مبدأ و معاد، نبوت و ولايت نداشتند، در اين دنيا سير قهقرايي طي كردهاند و خداوند متعال براي آنان «خلود = جاودانگي» در جهنم را وعيد داده است، اما اگر كساني اعتقادات درستي داشتهاند، ولي در عمل درگير گناهاني شده بودهاند كه هر چند آنها را به كفر نكشانده است، اما با عذابهاي مرگ، قبر، برزخ پاك نشده و يا قابل شفاعت نيز نگرديدهاند چه؟ از يك سو به خاطر اعتقاداتشان لايق بهشت ميباشند و از سوي ديگر به خاطر كردارشان لايق جهنم ميگردند.
مرحوم علامه حلّي، براي خروج مۆمنين گناهكار جهنمي و ورودشان به بهشت دو دليل اقامه مينمايد:
۱٫ انساني كه هم ايمان و عمل صالح دارد و هم گناه، به خاطر ايمان و عمل خويش مستحق پاداش است و به خاطر انجام گناهش مستحق عذاب است و در نتيجه اگر اول وارد بهشت شود براي دريافت پاداش اعمال و بعد جهنم رود درست نيست.
به اتفاق مسلمين كسي از بهشت آخرتي خارج نميشود و اگر برعكس شود كه اول جهنم رود و بعد از مدتي وارد بهشت شود اين مشكلي ندارد و مورد نظر ما ميباشد، صورت سوم اين است كه عذاب و پاداش با هم باشند كه اين امكان ندارد و محال است، تنها راه همان راه دوم است.
۲٫ دليل دوم اين است كه بر خداوند قبيح است كه بنده خود را به خاطر يك خطا و يا چند خطا كه از او سر زده، با اين كه ايمان و عمل صالح دارد براي هميشه در جهنم نگهدارد و با كسي كه در تمام عمر مشرك و كافر بوده است يكجا عذاب نمايد و امر قبيح و زشت نسبت به خداوند محال است و از او صادر نميشود.(كشف المراد، همان، ص ۴۱۴).
در نتيجه ممكن است اگر شيعه از گناه خويش توبه نكند و شفاعت و دستگيري او را نكند مدتي در جهنم بماند و بعد از پاك شدن نجات يابد.
* در قرآن كريم، براي ۱۳ جرم و معصيت (كه كفر و شرك در رأس آنها قرار داده است)، خلود در جهنم تصريح شده است:
۱٫ كافران (آل عمران۱۱۶) – ۲٫ مشركان (نحل۲۹) – ۳٫ منافقان (مجادله۱۷) – ۴٫ مرتدان (آل عمران۸۶-۸۸) – ۵٫ تكذيب كنندگان آيات الهي (اعراف۳۶) – ۶٫ دشمنان خدا و پيامبر(ص) (توبه۶۳)
۷٫ ظالمان و ستمگران (شوري۴۵) – ۸٫ اشقياء (هود۱۰۶-۱۰۷) – ۹٫ آنها كه غرق در گناهند (بقره۸۱) – ۱۰٫ قاتل مومن (نساء ۹۳) – ۱۱٫ رباخواران (بقره ۲۷۵) – ۱۲٫ سبك اعمالان (مومنون۱۰۲-۱۰۳) – ۱۳٫ گنهكاران به طور عام (جن۲۳).
اما از سوي ديگر ميفرمايد كه خداوند متعال به غير از شرك، هر گناهي را كه بخواهد ميبخشد و او عادل است، به هيچ كس، اندك ظلمي نميشود:
«إنَّ اللّهَ لاَ يغْفِرُ أَن يشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يشَاءُ وَمَن يشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا * أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يزَكِّي مَن يشَاءُ وَلاَ يظْلَمُونَ فَتِيلًا» (النساء، ۴۸ و ۴۹)
ترجمه: مسلماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود نمىبخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مىبخشايد و هر كس به خدا شرك ورزد به يقين گناهى بزرگ بربافته است * آيا به كسانى كه خويشتن را پاك مىشمارند ننگريستهاى [چنين نيست] بلكه خداست كه هر كه را بخواهد پاك مىگرداند و به قدر نخ روى هسته خرمايى ستم نمىبينند».
براساس روايتي كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است، انسانها در قيامت سه دستهاند : يك دسته انسانهايياند كه در عالم حشر در آن هنگام كه مردم درگير مواقف و عوالم حشرند، تحت سايه خداوند و در جوار قرب حقند و نياز به طي آن عوالم و مواقف ندارند چون آن مراحل را در اين دنيا پشت سر گذاشتند.
گروهي ديگر انسانهايياند كه بايد از حساب و عذاب بگذرند كه از جمله آن جهنم موقت است تا پس از پس تطهير و تسويه در عالم قيامت به خدا برسند و عدهاي ديگر انسانهايياند كه چون مجموع وجودشان رو به غير خدا داشته و در حال فرار از خدا بودهاند به قعر جهنم فرو خواهند رفت، (بحارالانوار، ج ۷، ص ۱۸۳، روايت ۳۱).
بنابراين عدهاي مستقيم وارد بهشت و بهشتها ميشوند، عدهاي پس از گذر از مواقفها و از جمله جهنم موقت وارد بهشت ميگردند و عدهاي نيز در جهنم جاودانه خواهند بود.
به بياني ديگر: همه كساني كه وارد جهنم ميشوند براي هميشه در جهنم نخواهند بود و تنها عدهي خاصي مانند كافران براي هميشه در جهنم خواهند بود، (ر.ك: آيتالله مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج ۶، ص ۴۸۳، دار الكتب الاسلاميه).
تذكر قرآن به روحاني و ظريف
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از غير خودتان [دوست و] همراز مگيريد [آنان] از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمي ورزند آرزو دارند كه در رنج بيفتيد دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه سينه هايشان نهان ميدارد بزرگتر است در حقيقت ما نشانه ها[ى دشمنى آنان] را براى شما بيان كرديم اگر تعقل كنيد (آل عمران آيه 118)
هان شما كسانى هستيد كه آنان را دوست داريد و [حال آنكه] آنان شما
را دوست ندارند و شما به همه كتابها[ى خدا] ايمان داريد و چون با
شما برخورد كنند ميگويند ايمان آورديم و چون [با هم] خلوت كنند از شدت خشم بر شما
سر
انگشتان خود را ميگزند بگو به خشم خود بميريد
كه خداوند به راز درون سينه ها داناست (آل عمران آيه 119)
اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال ميكند و اگر به
شما گزندى رسد بدان شاد مىشوند و اگر صبر كنيد
و پرهيزگارى نماييد نيرنگشان هيچ زيانى به شما نميرساند
يقينا خداوند به آنچه مىكنند احاطه دارد (آل عمران آيه 120)
و به كساني كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش دوزخ به شما
ميرسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام
ياري نخواهيد شد. (هود، آيه 113)
اينكه بعضي دوستان گلايه دارن كه چرا آقاي روحاني و ظريف رو تخريب مي
كنيد عرض كنم كه كار ما تخريب نيست. كار ما روشنگري
افكار هست. كارما بياد آوري خفت هايست كه قبلا تجربه
كرده ايم. كارما بياد آوري خون هايست كه پاي خيلي چيز ها
ريخته شد تا امروز سر تعظيم فرو نياوريم. نه پدر كشتگي
با آقاي روحاني و با آقاي ظريف داريم و نه كينه و كدورتي. بلاخره
اين عزيزان هم فرزند همين خاك هستند و بزرگ شده همين
سرزمين هستند. اما يادواري مي كنيم كه بخاطر چند
روز دولت خودشان آينده كشور را خراب نكنند.
خطاب به اوباما: ما از جنگ و خونريزي بيزاريم...از خرابي و آوار
بيزاريم... اما شرافتمان بيشتر از آرامشمان مي ارزد...
ماييم و نواي بي نوايي... بسم الله اگر حريف مايي...
شما چقدر فضول هستيد؟!
1- تصور كنيد صبح خواب مانده ايد و
ديرتان شده است. هنگام خروج از خانه در همسايگي صداي دعوا مي شنويد. آيا مي ايستيد
تا ببينيد موضوع از چه قرار است؟
بله (10)
خير (0)
2- به منزل دوست تان رفته ايد و او از
اتاق خارج مي شود. روي لپ تاپ او صفحه اي باز است كه عكس فردي در آن جلب توجه مي
كند. آيا نگاهي به آن مي اندازيد؟
بله (10)
خير (0)
3- در اتوبوس يا تاكسي نشسته ايد و فرد
كناري شما مشغول مطالعه است. در اين شرايط چه مي كنيد؟
- به طور مستقيم به آنچه او مطالعه مي كند خيره شده وشما هم
همراه او مطالعه مي كنيد. (10)
- هر از چندگاهي نگاهي دزدكي مي اندازيد
تا ببينيد او چه چيزي مطالعه مي كند. (5)
- كاملا بي تفاوت رفتار مي كنيد. (0)
4- اگر شما بدانيد كه يكي از دوستانتان
چيزي را از شما پنهان مي كند، چه مي كنيد؟
- هر طور شده سعي مي كنيد سر از كار او
درآوريد. (10)
- اگر صحبتي درباره آن پيش بيايد،
كنجكاو مي شويد. (5)
- رازهاي ديگران، مسائل شخصي آنهاست و
سعي نمي كنيد وارد حيطه خصوصي آنها شويد.
(0)
5- اگر در خيابان با يك مكان عمومي ديگر،
دعوا يا تصادفي شود، نزديك مي شويد تا ببينيد جريان چيست؟
بله (10)
خير (0)
6- اگر در سالن سينما، يكي از دوستانتان
را با فرد غريبه اي ببينيد، كنجكاو مي شويد كه غريبه چه كسي است؟
بله (10)
خير (0)
7- آيا معمولا درباره قيمت و محل خريد
چيزهايي كه دوستانتان مي خرند پرس و جو مي كنيد؟
بله (10)
خير (0)
8- كيف ديگران را بدون اجازه خودشان گشته
ايد؟
بله (10)
خير (0)
9- اگر رمز لپ تاپ يا موبايل دوستانتان
را داشته باشيد، سري به اطلاعات آنها مي زنيد؟
بله (10)
خير (0)
10- با دوست تان مشغول مكالمه تلفني هستيد
كه مجبور مي شويد مدتي منتظر بمانيد تا او پشت خطي اش را جواب بدهد. وقتي به مكالمه شما برمي گردد از او مي پرسيد چه كسي پشت خط بود؟
بله (10)
خير (0)
چطوربه خودم نمره بدهم؟
حالا امتياز گزينه هايي
را كه انتخاب كرده ايد با هم جمع بزنيد:
اگر امتياز شما بين 0 تا 30 باشد: شما اهل دخالت در كارهاي ديگران
نيستيد. فكر مي كنيد مسائل خصوصي ديگران برايتان جالب نيست يا آنقدر به
حيطه خصوصي آنها هميت مي دهيد كه خودتان را مجا زنمي دانيدآن را مخدوش كنيد. شايد
هم آنقدر سرتان گرم است كه وقت فكر كردن به مسائل ديگران را نداريد.
اگر امتياز شما بين 35 تا 70 باشد: شما فرد كنجكاوي هستيد اما تلاش مي
كنيد زياد در كارهاي ديگران دخالت نكنيد. اما گاهي اوقات اين كنجكاوي آنقدر شديد
است كه نمي توانيد جلوي خودتان را بگيريد و گاهي سركي به كار ديگران مي كشيد اما
اين كار هميشگي نيست. اگرچه حواستان باشد زياده روي در آن مي تواند شما را دچار
دردسر كند.
اگر امتياز شما بين 75 تا 100 باشد: شما عاشق اين هستيد كه همه چيز را
درباره همه بدانيدو براي اين كار هر چه از دست تان بربيايد انجام مي دهيد. شما
از آن دسته افراد هستيد كه مراقب ديگران هستند و حتي بعضي مواقع به طور مستقيم از
ديگران درباره مسائل خصوصي شان سوال مي كنند. اگر شما به عنوان فرد فضولي در جمع
دوستان و آشنايانتان معروف نشده ايد، احتمال اينكه چنين لقبي به شما اختصاص پيدا
كند بسيار زياد است.
7 گام مديريت فضولي
1- احساس فضولي تان را كشف كنيد
اگر بي قرار شديد چيزي را بدانيد، با
خودتان روراست باشيد و بپذيريد كه داريد فضولي مي كنيد و مي خواهيد اطلاعاتي را
بدانيد كه مربوط به حريم شما نيست.
2- احساس فضولي تان را بپذيرد
خيلي ها به محض اينكه حس مي كنند قرار
است فضولي كنند، مثل والديني كه سر بچه شان فرياد مي كشند، شروع مي كنند در ذهن
شان سر خودشان داد زدن، كه چرا فضولي مي كني؟ به تو مربوط نيست و ... بنابراين
احساس فضولي تان را بپذيرد. براي اينكه بتوانيد تصميم درستي بگيرد، نبايد با
خودتان مشاجره دروني كنيد. زيرا بر رفتار بيروني تان اثر مي گذارد. آن وقت ممكن
است زيادي ساكت شويد؛ طوري كه در آن جمع خيلي از سوال كردنتان بدتر باشد!
3- حواستان به زبان بدنتان باشد
رفتارها گاهي بيشتر از زبان نشان مي
دهند كه در فكرتان چه مي گذرد. زل زدن از آن رفتارهايي است كه موقع فضولي خيلي
خودش را نشان مي دهد.اگر هنوز مشغول ارزيابي هستيد، يا اينكه قصد نداريد فضول به
نظر برسيد، مراقب مدل نشستن و نگاهتان باشيد. بهتر است خودتان را به كار ديگري
سرگرم كنيد. اگر مشغول صحبت با ديگري شديد، هي برنگرديد و سوژه فضولي تان
را برانداز كنيد!
4- موقعيت را بررسي كنيد
وقتي توانستيد احساس فضولي خودتان را
به رسميت بشناسيد، مي توانيدبه ارزيابي موقعيت بپردازيد. آيا اين نوع سوال ها در
اين جمع مرسوم است؟ آنچه مي خواهيد بپرسيد خيلي شخصي و خصوصي است؟ مي توانيدفرض
كنيد اگر كسي در همين جمع همين موضوع را از شما سوال كند، شما چه احساسي خواهيد
داشت. اگر رنجيده مي شويد، يا بهتان برمي خورد، شما هم نبايد بپرسيد. همه مثل شما
نيستند، پس كمي هم بايد به شناختي كه از فرد مورد نظر داريد، رجوع كنيد.
5- ميزان مفيد بودن خود را ارزيابي كنيد
گاهي موقعيت بين فردي است. براي مثال
دو نفر بحث مي كنند، در اين موارد بايد از خودتان بپرسيد كه مداخله شما چه كمكي مي
تواند بكند. آيا شرايط را بهتر مي كند؟ مداخله شما همه چيز را علني مي كنديا باعث
دلخوري مي شود؟ اگر آنقدرها مفيد نيست، از كنجكاوي زياد و زل زدن به آنها بپرهيزيد
و حتي جايتان را هم عوض كنيد. مگر اينكه حس كنيد خطري در اين بحث ها هست كه بهتر
است در همين نزديكي باشيد!
6- موارد اضطراري را سريع شناسايي كنيد
در مواردي عدم مداخله ديگري مي تواند
سلامت و زندگي يك نفر را به خطر بيندازد. براي مثال وقتي كسي حالش خوب نيست، وقتي
دو نفر مشغول دعوا هستند، يا وقتي كسي آنقدر خشمگين است كه كنترل رفتارش را از دست
داده است، يا ... در اين موارد، حتي فكر فضولي را هم نكنيد. پاي سلامتي يا حتي جان
يك انسان در ميان است. هر كاري از دست تان برمي آيد انجام دهيد؛ البته زياده روي
نكنيد.
7- بيان و زبان بدن مناسب داشته باشيد
اگر با صداي آهسته، با سر خم شده يا
دهان كج شده سوال كنيد؛ يعني خودتان هم قبول داريد كه در حال فضولي هستيد، سريع به
ديگري هم اين احساس را منتقل مي كنيد. در عوض اگر خيلي معمولي بايستد، دستانتان از
هم باز باشند، احساس راحتي داشته باشيد، لبخند بزنيد و حتي اگر خيلي صميمي هستيد،
چشمگي بزنيد، طرف مقابل احساس راحتي مي كندو ممكن است بيشتر نياز فضولي تان برطرف
شود!
فضولي، كنجكاوي يا هر اسمي كه رويش
بگذاريد، از آن حس هايي است كه همه تجربه مي كنند، بعضي بيشتر، بعضي كمتر! از آنجا
كه معمولا ياد مي گيريم فضولي كار خوبي نست، خيلي با اين حس خودمان مبارزه مي
كنيم، براي مثال توي دلمان به خودمان مي گوييم: «آخه به تو چه؟» ولي فضولي هميشه
هم بد نيست. بعضي وقت ها اصلا بايد فضولي كرد. اگر مثل خيلي ها دائم با حس فضولي
خودتان درگيريد.
نزديك ظهر بود كه بالاخره رسيدم به
دفتر. از بس عجله كرده بودم فرصت نكرده بودم لباس مرتبي انتخاب كنم و به قيافه ام
هم برسم. داشتم برگه هاي روي ميز را ورق مي زدم كه باز سر و كله خانم فضول دفتر
پيدا شد؛ «دير رسيدي خانوم، كجا بودي؟» با لبخند زوركي جواب دادم: «كار اداري داشتم.» پرسيد:
«چرا اينقدر آشفته اي؟ نكنه خواب موندي؟ نديدم بياي بري آشپزخونه، باز بي ناهار
موندي؟» همكارم را ديدم كه از پشت ميزش مي خواست به من بفهماند كه جوابش را ندهم.
در دلم گفتم:
«رييس كه برگه مرخصي را امضا كرد
اندازه اين نپرسيد كجا بودي!» خيلي جلوي خودم را گرفتم كه جواب ندهم. از رو نرفت. بعد از چند
دقيقه منتظر ماندن، بالاخره آسانسور رسيد. خوشبختانه خلوت بود. طبقه
بعدي نمي دانم چه خبر بود كه همه به جز يك پيرمرد پياده شدند. همين كه در آسانسور
بسته شد، احساس كردم پيرمرد در خودش مچاله مي شود. البته سرپا ايستاده بود و چيزي
نگفت. خواستم بپرسم حالتان خوبه؟ آن وقت چي فكر مي كرد؟ كه من از توي آينه زل زدم
و رفتار او را چك مي كنم. پيشاني اش را گذاشت روي دستش. خب شايد از چيزي ناراحت
باشد و نخواهد درباره اش حرف بزند. به خودم گفتم به تو مربوط نيست، كمك لازم داشته
باشد خودش مي گويد. بعد يادم آمد افراد وقتي دچار حمله مي شوند شايد خودشان هم
متوجه نشوند. حس دودلي خيلي بدي بود. تا آمدم تصميم بگيرم، آسانسور ايستاد. صبر
كردم اول پيرمرد پياده شود. پايش را كه گذاشت بيرون از آسانسور، روي زمين ولو شد و
چند نفر دويدند سمتش. چپ چپ به من نگاه مي كردند. احساس كردم به نظرشان سردترين و
بي تفاوت ترين آدم روي زمين مي رسم. واقعا چرا زودتر كاري نكردم؟ اگر دير شده باشد
چه؟
فضولي ذاتي است يا
يادگرفتني؟
فضولي يا كنجكاوي، در واقع يك احساس
ذاتي دروني است كه آن را به وفور دريچه هاي كم سن و سال مي بينيد. همه دوست دارند
از آنچه نمي دانند سر دربياورند. بچه ها هر سوالي ممكن است بپرسند يا به هر چيزي
سرك مي كشند اما به مرور زمان، قوانين زندگي اجتماعي را ياد مي گيريم، حريم خصوصي
را درك مي كنيم و زندگي خودمان هم جهت دارتر مي شود؛ يعني سعي مي كنيم انرژي و وقت
مان را صرف چيزهايي كنيم كه به هدفمان بيشتر مربوط است. در نتيجه با گذشت زمان
بيشتر و بيشتر ياد مي گيريم كه بيش از اندازه اي كه اجتماع و خانواده برايمان
تعريف كرده اند، كنجكاوي نكنيم.
از همين تعريف معلوم است كه بسته به سبك زندگي خانواده و فرهنگ
جامعه، حد فضولي متفاوت است. براي مثال در بعضي فرهنگ ها، اينكه از كسي بپرسي چقدر درآمد
دارد خيلي عادي است اما در بعضي فرهنگ ها فضولي و رفتاري زننده است.
آريل شــارون، قصــاب «صبرا و شتيلا» مُــرد
اسرائيل، فرزند نامشروع آمريكا و انگليس تا كنون لكه هاي ننگ بسياري بر تاريخ بشريت و حقوق انساني بر جاي گذاشته است. در بيش از 60 سال حيات اين فرزند نامشروع و اين موجوديت سراسر توهين به انسانيت، صفحات تاريخ، برگ هاي بيشماري از جنايات صهيونيست ها را ثبت كرده است. لكه هاي ننگي كه نظير آن را تاريخ كمتر به خود ديده و هرگز از حافظه ملت هاي آزاد و آزادي خواه جهان حذف نخواهد شد. رژيم كودك كش اسرائيل تا به امروز در معرفي شخصيت هاي منفور و پليد به جهان، گوي سبقت را حتي از كشورهاي بنيانگذار خود نيز ربوده و تا كنون برنده رقابت جنايت و توهين به انسانيت و حقوق انساني بوده است. «آريل شارون» نخستوزير اسبق رژيمصهيونيستي بعد از آنكه در چند روز گذشته با افت شديد علايم حياتي روبرو شد، دقايقي قبل در مركز درماني «شبا» در سن 85 سالگي جان داد. در اين مطلب به بررسي ابعاد هولناك شخصيت وي پرداخته ايم.آداب شب يلدا در طول زمان تغيير نكرده و ايرانيان در اين شب، باقيمانده ميوههايي را كه انبار كرده اند و خشكبار و تنقلات ميخورند.
همچنين دور هم گرد هيزم افروخته و بخاري روشن مينشينند تا سپيده دم بشارت شكست تاريكي و ظلمت و آمدن روشنايي و گرمي (در ايران باستان، از ميان نرفتن و زنده بودن خورشيد كه بدون آن حيات نخواهد بود) را بدهد، زيرا كه به زعم آنان در اين شب، تاريكي و سياهي در اوج خود است.
واژه يلدا، از دوران ساسانيان كه متمايل به به كارگيري خط (الفباي از راست به چپ) سرياني شده بودند به كار رفته است.
يلدا- همان ميلاد به معناي زايش- زاد روز يا تولد است كه از آن زبان سامي وارد پارسي شده است. بايد دانست كه هنوز در بسياري از نقاط ايران مخصوصاً در جنوب و جنوب خاوري براي ناميدن بلندترين شب سال، به جاي شب يلدا از واژه مركب شب چله استفاده مي شود.
خور روز (دي گان)- يكم دي ماه- در ايران باستان در عين حال روز برابري انسان ها بود. در اين روز همگان از جمله شاه لباس ساده مي پوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسي حق دستور دادن به ديگري را نداشت و كارها داوطلبانه انجام مي گرفت، نه تحت امر.
در اين روز جنگ كردن و خونريزي، حتي كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود. اين موضوع را نيروهاي متخاصم ايرانيان ميدانستند و در جبهه ها رعايت مي كردند و خونريزي موقتاً قطع مي شد و بسيار ديده شده كه همين قطع موقت جنگ، به صلح طولاني و صفا انجاميده بود.
ايرانيان نزديك به چند هزار سال است كه شب يلدا آخرين شب پاييز را كه درازترين و تاريكترين شب در طول سال است تا سپيده دم بيدار ميمانند و در كنار يكديگر خود را سرگرم ميدارند تا اندوه غيبت خورشيد و تاريكي و سردي روحيهٔ آنان را تضعيف نكند و با به روشنايي گراييدن آسمان به رخت خواب روند و لختي بياسايند.
در آيين كهن، بنابر يك سنت ديرينه آيين مهر شاهان ايراني در روز اول ديماه تاج و تخت شاهي را بر زمين ميگذاشتند و با جامهاي سپيد به صحرا ميرفتند و بر فرشي سپيد مينشستند.
دربانها و نگهبانان كاخ شاهي و همهٔ بردهها و خدمتكاران در سطح شهر آزاد شده و بهسان ديگران زندگي ميكردند. رئيس و مرئوس، پادشاه و مردم عادي همگي يكسان بودند.
البته درستي اين امر تاييد نشده و شايد افسانهاي بيش نباشد. ايرانيان در اين شب باقيمانده ميوههايي را كه انبار كرده بودند به همراه خشكبار و تنقلات ميخوردند و دور هم گرد هيزم افروخته مينشستند تا سپيده دم بشارت روشنايي دهد زيرا به زعم آنان در اين شب تاريكي و سياهي در اوج خود است.
جشن يلدا در ايران امروز نيز با گرد هم آمدن و شبنشيني اعضاي خانواده و اقوام در كنار يكديگر برگزار ميشود.
مثلگويي كه نوعي شعرخواني و داستانخواني است در قديم اجرا ميشدهاست به اين صورت كه خانوادهها در اين شب گرد ميآمدند و پيرترها براي همه قصه تعريف ميكردند.
آيين شب يلدا يا شب چله، همراه با خوردن آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوههاي گوناگون است كه همه جنبهٔ نمادين دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
اين ميوهها كه اغلب دانههاي زيادي دارند، نوعي جادوي سرايتي محسوب ميشوند كه انسانها با توسل به بركتخيزي و پردانه بودن آنها، خودشان را نيز مانند آنها بركتآور ميكنند و نيروي باروي را در خويش افزايش ميدهند.
همچنين انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمايندگاني از خورشيد در شب بهشمار ميروند. در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از كتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شكستن گردو از روي پوكي و يا پُري آن، آيندهگويي ميكنند.
جشن شب يلدا يك جشن كاملاً زنده است و همه مسيحيان جهان اين جشن را با نام جشن تولد مسيح برگزار مي كنند. يلدا و مراسمي كه در نخستين شب بلند زمستان و بلندترين شب سال برپا مي كنند سابقهاي بسيار دراز داشته و مربوط ميشود به ايزد مهر.
اين جشن كه يكي از كهن ترين جشن هاي ايران باستان است در اصطلاح به آن شب چله هم مي گويند. چله بزرگ از يكمين روز دي ماه جشن خرم روز تا دهم بهمن كه جشن سده است به طول مي انجامد و آن را چله بزرگ مي نامند به آن دليل كه شدت سرما بيشتر است، آنگاه چله كوچك فرا مي رسد كه دهم از بهمن تا بيستم اسفند به طول مي انجامد و سرما كم كم كاسته ميشود.
چله اول كه اولين روز زمستان و يا نخستين شب آن است تولد مهر و خورشيد شكست ناپذير است، زيرا مردم دوره هاي گذشته كه پايه زندگي شان بركشاورزي و چوپاني قرار داشت و در طول سال با سپري شدن فصل ها و تضادهاي طبيعت خو داشتند و براثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشيد و تغيير فصول و بلندي و كوتاهي روز و شب و جهت حركت و قرار ستارگان آشنايي يافته و كارها و فعاليتشان را براساس آن تنظيم مي كردند و به تدريج دريافتند كه كوتاهترين روزها آخرين روز پاييز يعني سي ام آذر و بلندترين شب ها شب اول زمستان است اما بلافاصله بعد از اين با آغاز دي روزها بلندتر و شب ها كوتاه تر ميشود.
اقوام قديم آريايي جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان مي گرفتند خصوصاً ژرمن ها كه اين ماه را به خداي آفتاب نسبت مي دهند و زياد هم بي تناسب نيست چرا كه آغاز زمستان مثل تولد خورشيد است كه از آن روز در نصف كره شمالي رو به افزايش و ارتفاع و درخشندگي مي گذارد و هر روز قوي تر مي شود.
در اين شب آتش برمي افروختند تا تاريكي و عاملان اهريمني و شياطين نابود شده و بگريزند و همچنان كه خورشيد به مناسبت فروغ و گرماي كارسازش تقدس پيدا كرده بود آتش نيز همان والايي را نزد مردمان دارا شد.
چون تاريكي فرا مي رسيد در پرتو روشنايي آتش تاريكي اهريمني را از بين مي بردند. در شب يلدا يا تولد خورشيد افراد دور هم جمع مي شدند و جهت رفع اين نحوست آتش مي افروختند و خوان ويژه مانند سفره يي كه عيد نوروز تهيه مي كنند اما محتويات آن متفاوت است مي گستراندند و هر آنچه ميوه تازه فصل كه نگهداري شده بود و ميوه هاي خشك در سفره مينهادند.
اين سفره جنبه ديني داشته و مقدس بود و از ايزد خورشيد روشنايي و بركت مي طلبيدند تا در زمستان به خوشي سر كنند و ميوه هاي تازه و خشك و چيزهاي ديگر در سفره تمثيلي از آن بود كه بهار و تابستاني پربركت داشته باشند و همه شب را در پرتو چراغ و نور و آتش مي گذراندند تا اهريمن فرصت دژخويي و تباهي نيابد.
سفره شب يلدا سفره ميزد است و ميزد عبارت است از ميوه هاي تر و خشك و آجيل يا به اصطلاح زرتشتيان لرك كه از لوازم اين جشن بود كه به افتخار و ويژگي مهر يا خورشيد برگزار مي شد.
امروز هم ايرانيان در سراسر جهان اين جشن زيبا را در كنار يكديگر برگزار مي كنند و به خواندن شاهنامه و گرفتن فال حافظ ميپردازند.
براي در امان بودن از خطر اهريمن، در اين شب همه دور هم جمع مي شدند و با برافروختن آتش از خورشيد طلب بركت ميكردند.
آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص، هندوانه، انار و شيريني و ميوههاي گوناگون است كه همه جنبه نمادي دارند و نشانه بركت، تندرستي، فراواني و شادكامي هستند.
در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از كتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شكستن گردو از روي پوكي و يا پري آن، آينده گويي مي كنند.
جشن شب يلدا جشني است كه از ۷ هزارسال پيش تاكنون در ميان ايرانيان برگزار ميشود. ۷ هزار سال پيش نياكان ما به دانش گاه شماري دست پيدا كردند و دريافتند كه نخستين شب زمستان بلندترين شب سال است.
يكي ديگر از دلايل برگزاري اين جشن، شب زادروز ايزدمهر يا ميترا است. مهر به معناي خورشيد است و تاريخ پرستش آن در ميان ايراني ها و آريايي ها به پيش از دين زرتشت بازمي گردد كه پس از ظهور زرتشت اين پيامبر او را اهورامزدا تعريف كرد. يكي از ايزدان اهورايي مهر بود كه هم اكنون بخشي از اوستا به نامش نامگذاري شده.
اگر كسي بخواهد ببيند جايگاهش در نزد خداوند جايگاه بلند و رفيعي است يا پست و حقير، بايد دقّت كند و ببيند جايگاه خدا نزد او در جايي كه به ...
آيت الله مجتبي شهيدي كلهري مشهور به مجتبي تهراني استاد مشهور اخلاق و مرجع تقليد و مدرس حوزه هاي علميه تهران(مانند مدرسه مروي)بود. وي از محضر اساتيد بزرگي همچون اديب نيشابوري، آيت الله بروجردي، آيت الله حكيم، آيت الله گلپايگاني، علامه طباطبايي و... بهره برد.
اين مرجع بزرگوار تقليد و استاد بزرگ اخلاق، پس از 40سال خدمت صادقانه در نشر معارف اسلامي و ترويج مكتب حقّۀ اهلبيت عصمت و طهارت، در ديماه سال 1391ه.ـش. دار فاني را وداع گفت. در اين مجال سعي داريم تا جرعه اي از بيانات ناب اخلاقي ايشان را در اختيار علاقمندان قرار دهيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
رُوِيَ عَنْ عَليٍّ عليه السّلام قَالَ:
«مَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يَعْلَمَ كَيْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ مِنْهُ عِنْدَ الذُّنُوبِ كَذَلِكَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».[1]
از اميرالمؤمنين علي(ع) منقول است كه فرمودند: هر كس از شما كه مي خواهد جايگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند، پس بايد ببيند كه جايگاه و منزلت خداوند در آن هنگام كه به گناهي مي رسد چگونه است. جايگاه او نزد خداوند تبارك و تعالي، به همان مقدار است كه جايگاه خداوند در نزد او است.
جايگاهت در نزد خداوند چگونه است؟
اگر كسي بخواهد ببيند جايگاهش در نزد خداوند جايگاه بلند و رفيعي است يا پست و حقير، بايد دقّت كند و ببيند جايگاه خدا نزد او در جايي كه به گناهان مي رسد چگونه جايگاهي است. فرض كنيد كه ـ نعوذ بالله ـ زمينه و شرايط معصيتي پيش آمده و همه شرايط هم مهيّا است و انسان مي تواند مرتكب معصيت شود.
اينجا بايد ببيند كه خداوند در نظرش چقدر اهميت دارد و چه جايگاهي دارد؛ اگر جايگاهي عظيم و رفيع دارد، اين موجب مي شود خوف از خدا پيدا كند و دستش به طرف اين معصيت دراز نشود. چرا؟ چون خداوند نهي كرده و گفته اين كار را نكن.
اگر خدا پيش من بزرگ باشد، مرتكب گناه نمي شوم
اگر خدا پيش من بزرگ باشد، مرتكب گناه نميشوم. اين يك راه شناخت خويشتن است. انسان مي تواند خودش را امتحان كند. اگر خدا پيش تو عظمت دارد، بدان كه تو هم پيش خدا عظمت داري. امّا اگر ديدي نه، خدا در نزد تو كوچك جلوه كرد و عظمتي نداشت كه به سمت گناه رفتي، بدان كه تو در نزد خدا پست و حقير هستي. نگاه كنيد اميرالمؤمنين علي(ع) به چه نحوي رابطه را درست كرد!
وضع ما پيش خدا چگونه است؟
نكتهاي كه در اين روايت هست اين است كه حضرت مي فرمايند موقع برخورد با «گناه» ببين خداوند چه اهميتي نزد تو دارد، امّا نميفرمايند كه هنگام «اطاعت» از خداوند ببين خدا چه جايگاهي نزد تو دارد. چون عظمت خداوند در نزد تو موقعي ظاهر مي شود كه او تو را نهي كرده است، يعني هنگام گناه. در روايت ديگري از علي (ع) منقول است كه حضرت فرمودند تو به كوچكي گناه نگاه نكن، بلكه به بزرگي آن كسي نگاه كن كه در حال معصيت او هستي.
بسياري از افراد مي گويند ما نمي دانيم كه خدا از ما راضي است يا نه؛ مي گويند نمي دانيم خدا ما را دوست دارد يا دوست ندارد؛ ميپرسند وضع ما پيش خدا چگونه است؟ پاسخ به اين سؤالات آسان است؛ بگو ببينم هنگامي كه به گناه برخورد مي كني، خداوند در نظر تو چگونه است؟ بزرگ است يا كوچك است؟ اگر بزرگ است تو هم پيش خدا بزرگي و او از تو راضي است و تو را دوست دارد؛ اگر كوچك است، بدان كه تو هم پيش خدا كوچك و پست هستي و خدا از تو راضي نيست.[2]
پي نوشت ها:
1_(بحارالانوار، جلد 67، صفحه 18)
2_(چهارشنبه 18 اسفند 1389 – 4 ربيع الثاني 1432. مسجد جامع بازار تهران)
یکی از مراجع تقلید شیعیان در پاسخ به سؤالی در مورد دلیل حرمت اشتراک در فیس بوک نظر و دلایل خود را بیان کرده و اعلام کرد: فیس بوک مانند کتب ضلال است که فقها مطالعه آن را براى عموم تحریم مىکنند.
در سؤالی از آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی پرسیده شده که جمعى از برادران و خواهران در نامههاى متعدد خود نوشتهاند: "اگر حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (دامت برکاته) دلیل حرمت اشتراک را در فیس بوک را بیان کنند ممنون خواهیم شد و پاسخى براى پرسشگران خواهد بود".
به گزارش دفتر آیت الله مکارم شیرازى، این مرجع تقلید در پاسخ عنوان کرده است:
عزیزان من! دلیل آن روشن است و همان نشر گسترده فساد و انواع گناهان از این طریق است.
زیرا فیس بوک مانند شهر بى در و دروازهاى است که همه کس از دانشمندان و افراد نخبه گرفته تا دزدان و شیادان و کلاهبرداران و کسانى که به انواع فساد آلودهاند، هر کدام در این شهر مغازهاى دارند و در این مغازهها گاه وسائل ضرورى زندگى و در بسیارى از موارد ابزار گناه و مفاسد و انحرافهاى اخلاقى فراگیر و ایجاد اختلاف در میان ملتها با برچسبهاى زیبا و پوششهاى فریبنده در اختیار همگان قرار مىگیرد.
حال اگر ورود در این شهر براى همه ممکن شود از جوانان کم سن و سال گرفته تا بزرگسالان ناآگاه و غیر آنها آیا هیچ فرد آگاهى مىتواند ورود به چنین شهرى را براى همه آزاد بگذارد؟
حتى جاسوسان و مفسدان فى الارض مىتوانند در این شهر بى در و پیکر مبادله اطلاعات کنند و با رموز و اشاراتى بذر توطئه بپاشند. ما مىگوییم باید بر مطبوعات و رسانهها به طور عام نظارتى باشد تا افراد فاسد و مفسد نتوانند از این طریق جامعه را آلوده کنند.
با این حال چگونه فیسبوک باید از هر قید و شرطى آزاد باشد، آیا آزادى بى قید و شرط در دنیا داریم؟ پارهاى از محدودیتهاى غربى به هیچ وجه مشکلى را حل نمىکند و تکثیر اشکال حلّ اشکال نیست.
آرى اگر ورود در این شهر مخصوص افراد دانشمند و فرهیخته که خوب و بد را کاملا مىشناسند و سره از ناسره را تشخیص مىدهند آن هم براى تحقیقات اجتماعى آزاد بود مانعى نداشت درست مانند کتب ضلال که فقها مطالعه آن را براى عموم تحریم مىکنند ولى براى محققان مذهبى آزاد شمرده مىشود.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
لازم به ذکر است چندی پیش صادق زیباکلام طی نامه ای سرگشاده به آیتالله مکارم شیرازی مرجع تقلید شیعه در قم درخواست کرد ادله شرعی «حرمت فیسبوک» بیان شود:
متن این نامه که در صفحه شخصی زیباکلام در فیس بوک منتشر شده است به این شرح است:
باسمه تعالی
محضر زعیم عالیقدر، حضرت آیت الَلّه مکارم شیرازی، مرجع والاتبار تشیع
باسلام و احترام،
اخیراً تذکری از آن مقام ارجمند در مطبوعات منعکس شدهاست مبنی بر مخالفت با مجاز کردن «فیسبوک» که از سوی وزیر محترم ارشاد، آقای علی جنتی، ابراز شدهبود.
در صورت امکان میخواستم از جنابعالی استفتاء نمایم که حرمت یا جایز ندانستن فیسبوک براساس کدام ادلّه، استنباط شرعی، فقهی و یا حقوقی است؟ اگر اشکال به واسطه بیم سوءاستفادههایی همچون درج صور قبیحه یا مطالبی خلاف عفت عمومی است که، بالتّبع، عکاسی و سینما را هم باید جایز ندانست. البته حضرت آیتالله محسنی اژهای، دادستان والامقام کل کشور، مواردی همچون «انتقال اطلاعات به بیگانگان» را هم حجتی بر جایز ندانستن فیسبوک اعلام فرمودهاند ( اگرچه که بنده نمیدانم کدام اطلاعات را کاربران از طریق فیسبوک میتوانند به دشمن انتقال دهند که از طرق دیگر نمیتوانند.)
از آنجا که جدای از میلیونها شهروند عادی، کسر رو به ازدیادی از مسئولین محترم نظام هم وارد این شبکه اجتماعی شدهاند، استدعا دارم محض تنویر اذهان عمومی ادلّه شرعی حرمت فیسبوک را روشن بفرمایید.
ایام به کام باد
صادق زیباکلام
۱۳آذر
پرسش :
نام واقعي رقيه دختر امام حسين عليه السلام چيست؟ آيا اين نام (رقيه) درست است و صحيح ميباشد؟
پاسخ :
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در كتاب كامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله كه در ماجراي اسارت در خرابه شام در كنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است.[1]
اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسين عليه السلام در كربلا در مصادر شيعي آمده است كه يكي از دختران حرم خود را با نام رقيه صدا زده است.
1)- “يا اختاه يا ام كلثوم، و انت يا زينب و انت يا رقيه و انت يا فاطمه و انت يا رباب، ...”.[2]
2)- “ثم نادي: يا ام كلثوم و يا سكينه و يا رقيه و يا عاتكه و يا زينب يا اهل بيتي عليكن مني السلام”.[3]
اكثر محدثان دو دختر به نامهاي سكينه و فاطمه براي امام حسين (ع) ذكر كردهاند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جرير طبري، سه دختر به نامهاي سكينه فاطمه و زينب (ع) را براي آن حضرت برشمردهاند.
در ميان محدثان قديم تنها علي بن عيسي اربلي ـ صاحب كتاب كشف الغمه (كه اين كتاب را در سال687 ه ق تأليف كرده است) به نقل از كمال الدين گفته است كه امام حسين (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولي او نيز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاي زينب سكينه و فاطمه را نام ميبرد و از چهارمي ذكري به ميان نميآورد.
احتمال دارد كه چهارمين دختر همين رقيه (ع) بوده است.
علامه حائري در كتاب معالي السبطين مينويسد: بعضي مانند محمد بن طلحه شافعي و ديگران از علماي اهل تسنن و شيعه مينويسند “امام حسين (ع) داراي ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.
سپس مينويسد: دختران او عبارتند از: سكينه، فاطمه صغري، فاطمه كبري و رقيه عليهن السلام.
آنگاه در ادامه ميافزايد: رقيه پنج سال يا هفت سال داشت و در شام وفات كرد. مادرش “شاه زنان“ دختر يزجرد بود.[4]
بايد دانست كه گاهي بعضي از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتي به احتمال قوي همين حضرت رقيه (س) را فاطمه صغري ميخواندند و شايد همين موضوع باعث غفلت از نام اصلي او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقيقي هيچ استبعادي وجود ندارد كه نام اين دختر امام حسين (ع) رقيه باشد.
پي نوشتها:
[1] كامل بهائي، ج 2، ص 179
[2] اللهوف، سيد بن طاووس ص 140 و 141
[3] مقتل ابن مخنف، ص 131
[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س) ص 9 به نقل از معالي السبطين، ج 2، ص 214
منبع: پايگاه حوزه
به مناسبت روز مجلس
خاطرات شهيد مدرس
پول در آوردن مدرس
حاج محمد باقر كاظمى يكى از بستگان مدرس از قول سيد عبدالكريم مىگويد: سيد عبدالكريم تعريف مىكرده وقتى ما با سيد حسن مدرس در مدرسه جده كوچك درس مىخوانديم، چند وقتى حقوق طلبگى ما نرسيد و همگى بى پول شديم، يك روز ديدم آقاى مدرس يك پول داد به يك طلبه و گفت:
برونان بگير
طلبه ديگر رسيد، يك پول هم به او داد و گفت:
برو نان بگير.
آن وقتها قيمت يك قرص نان يك پول بود من گفتم:
شما و ما حقوقمان يكى است و همه از يك جا پول مىگيريم حالا چطور شده كه ما پول نداريم و شما داريد؟!
مدرس خنديد و گفت:
مگر مرد هم بى پول مىشود؟!
پرسيدم:
آخر از كجا و چطورى؟
گفت:
شب بيا حجره ما بمان تا نشانت بدهم.
شب رفتم و حجره ايشان ماندم. صبح طلوع فجر بيدارم كرد پا شديم و نماز خوانديم آنگاه در گنجهاى را باز كرد و يك سطل بيرون كشيدو يك كلاه نمدى گذاشت سرش و گفت:
برويم.
آن موقع در اصفهان مرسوم بود كه صبح زود آب حوضها را خالى مىكردند و با پا آب مىكشيدند و دوباره حوضها را پر مىكردند ما راه افتاديم توى كوچهها و داد زديم:
آب حوض مي كشيم ! آب حوضي !
بيا برويم اين مرد مىخواهد آبروى ما را در دنيا ببرد؟
خانهاى صدايمان كردند. من حوض را خالى و پاك كردم و مدرس آب كشيد و پر كرد. دو تا حوض خالى و پر كرديم و نفرى سه پول گيرمان آمد آن وقت مدرس رو به من كرد و گفت:
ديدى؟ اين هم پول، هم مىتوانى خودت نان بخرى و هم به دو طلبه ديگر هم كمك كنى!
مدرس و چك سفير انگليس
نيمه شبى سفير انگليس با يك نفر مترجم وارد منزل مدرس شد و چكى به مبلغ 1000.000 ريال را كه همراه آورده بود به مدرس داد و گفت: هر جور مىخواهى آن را خرج كن شنيدهام كه پول نقد نمىگيرى از اين رو چك را نيمه شب آوردهام تا قبول كنى!
مدرس به آرامى پرسيد: چه؟
سفير انگليس گفت: چك است، ورقهاى كه به محض ارائه به بانك ، وجهى را كه در آن نوشته شده است به شما خواهند پرداخت.
مدرس خودش از بانيان بانك بود و چك را به خوبى مىشناخت و قصد سربسر گذراندن او را داشت.
سفير انگليس با تعجب به مدرس نگريست و با خود گفت: اين ديگر چه جور روحانى، نماينده مجلس و سياستمدارى است كه چك را نمىشناسد!
در اين موقع مدرس سر را بلند كرده و چشم در چشم سفير انگليس دوخته و با خنده گفت: آنها كه مىگويند مدرس پول نمىگيرد درست نمىگويند، من پول مىگيريم در روز هم مىگيريم، مشروط بر اينكه طلا باشد و بار شتر باشد و ما بين نماز ظهر در مسجد سپهسالار و در حضور مردم براى من بياورند. وقتى اين حرفها را مترجم براى سفير انگليس ترجمه كرد سفير با اوقات تلخى گفت: بيا برويم اين مرد مىخواهد آبروى ما را در دنيا ببرد؟
جلسات منطقه اي در جهت فعاليت هاي منطقه و مساۀل روز برگزار گرديد و با توجه به ضرورت كارگاهها ي آموزشي جهت ارتقا, سطح علمي و ديني لازم ديده شد ادامه كارگاهها كه از ترم گذشته شروع شده بود ادامه يابد لذا دومين كارگاه با حضور از رابطين و فعالان فرهنگي با3 عنوان درسي (احكام مبتلي منه – اخلاق (تفسير سوره حجرات و محمد)) تعين و اجرا گرديد.
با حضور مبلغات در سالن شيخ صدوق شهر ري درتاريخ 92/2/9 از ساعت 7صبح الي 14 برگزار گرديد، ارائه كارتهاي عضويت سازمان به مبلغين صورت گرفت.(برنامه هايي جهت زيارت ,تبيين فعاليت هاي سازمان ,مسائل روز صورت گرفت)
اولين گردهمايي هسته مركزي كانون مبلغات واقع در مركز
در تاريخ 92/2/2 با معرفي سر كار خانم دكتر چوپاني به عنوان نماينده مبلغات منطقه و حضور نماينده منطقه در اين جلسه در جهت ارتقا توانمندي هاي مبلغات بخصوص ارزيابي و معيارهاي آموزشي و درخواست كلاس هاي بويژه جريان شناسي با محوريت امر تبليغ والقا شبهات به هم انديشي بين خواهران پرداخته شد . و در خاتمه سر كار خانم نوبخت با تكيه به عقل جمعي در عرصه تبليغ باهم انديشي خواهران در اين سازمان جوابگو سوالات خواهران شدند.
فعاليتهاي داخل منطقه
1) جابه جايي مكان به بيت الزهرا (س) و تحويل وسايل اداري از اقاي دهقان شهرداري منطقه 7 در تاريخ 92/3/20
2) تحويل كتابها ي ره توشه رمضان به تمام مبلغين منطقه 4 براي آماده سازي مبلغين منطقه
جلسه اي در ستاد اقامه نماز در خيابان فلسطين با حضور خواهران فعال سازمان زنان از 5 منطقه , دو جلسه در تاريخ 92/2/30 و92/2/23 برگزار گرديد.
جمع بندي مطالب كه عبارتند از :
1- فضاسازي جريان سازي اقامه نماز
2- ايجاد انگيزه و جذب مخاطب به نماز
3- تهيه صندوقهاي نذورات نماز جهت پشتيباني مالي
4- تهيه بسته هاي فرهنگي و تبليغي
5- ايجاد نمايشگاه هايي مانند هوشمند معنوي در سطح مناطق
در خاتمه با برپايي گاركاههاي آموزشي جهت افراد موثر توسط مبلغات در هر منطقه و نشست هاي ويزه جوانان و مربيان اعلام آمادگي شد.
عطف بر هماهنگي هاي انجام شده جهت جذب، تبيين فعاليت ها ،آموزش در كارگاههاي تخصصي و اعزام به مساجد ،مدارس،كانونهاي فرهنگي، نياز به گزينش خواهران واجد شرايط احساس مي شد. لذا با فراخوان عمومي در 4 جلسه تمام وقت با حضور 4 نفر از اساتيد قرآني از 81 نفر گزينش به عمل آمد .كه اين گزينش ها در مسجد سيد الشهدا كانون فرهنگي شهيد اشرفي اصفهاني در ناحيه6 انجام پذيرفت.
از تاريخ سه شنبه 92/2/1 لغايت 92/3/21 كه تعداد 34 نفر به مدت 5 جلسه در مكان مسجد سيد الشهدا ناحيه 6با حضور اساتيد ذيل در كلاسهاي آموزشي حضور بهم رسانيدند(اساتيد ابوالقاسمي، دكتر چوپاني و آقاي حقيقي)
اولين جلسه سايت سازنا در تاريخ 92/2/16 واقع در ساختمان مر كزي سازمان با حضور خواهران گرامي تشكيل شد .(اولين جلسه عطف فعال سازي سايت اجتماعي سازمان انقلاب اسلامي )
مطالب جلسه : ارزيابي شبكه با توجه به برسي نقاط مثبت و منفي، پيشنهاد راهبردي براي غناي شبكه : افزايش قابليت ها بخوصوص رنگ و جازبه و تنوع قلم عكس و....در خواست فعاليت هاي آموزشي و پژوش از جمله كتابخانه ،فرايند تبليغي مناطق درگروهاي ادبي سياسي هنري علمي خبري
دومين جلسه تاريخ 92/3/27 بر گزار گرديد در اين جلسه با برسي نقاط مثبت و منفي فعال سازي سايت به نحوه فراخوان و جذب اعضاي فعال كاربر ،آمو زش كار با فضا هاي مجازي توسط خانم مهندس موسوي ، توسعه پويا در سايت و راه اندازي فعاليتها ي آموزشي توسط خود كاربر ها نياز به پورتال با توجه به جذب نيرو و شناسايي مكانهاي داراي سايت در هر منطقه افزايش فعاليتها از جمله تصوير و طرح گرافيكي سايت و غيره انجام پذيرفت.
حدود ۱۴۰۰ سال از زمان قيام امام حسين(ع) و واقعه كربلا ميگذرد و به نظر ميرسد كمتر واقعهاي از اين دست وجود داشته باشد كه درباره آن به اندازهاي كه درباره عاشورا سخن گفته و مطلب نوشته شده، اين چنين كار شده باشد. درباره عاشورا و واقعه كربلا كار به گفتن و نوشتن خاتمه نيافته و بلكه به موازات آن شيعيان هر ساله در نقاط مختلف جهان به مناسبت فرا رسيدن ايام عاشورا با شور و هيجان خاصي با اقامه مراسم عزا پرچم عاشوراي حسيني را برافراشته نگهميدارند و عاشورا از اين حيث در جهان بينظير و يگانه است. اگر چه تداوم چند قرنه اقامه مراسم عزا براي امام حسين(ع) با شور و حال خاص و بيمانند به خودي خود بسيار تعجببرانگيز است، اما تعجببرانگيزتر اين است كه در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله عاشورا و اقامه مراسم عزا براي سيدالشهداء(ع) و يارانش حكومتهاي جابر و جباراني كه از يزيد پيروي ميكردند با قساوت تمام در برهههايي تلاش ميكردند مانع ابراز ارادت شيعيان به امام حسين(ع) و واقعه كربلا شوند تا شايد اين واقعه بيمانند تاريخ كه هميشه خاري در چشم جباران و ستمگران بود محو و فراموش شود، اما اين خواست شيطاني هيچگاه عملي نشد و آنهايي كه محو عاشورا را دنبال ميكردند رفتند و نابود شدند، اما عاشورا پا برجا و پر رونقتر باقيماند و اين اعجازي در خلقت است كه بايد علت آن را كاويد. در ادامه خط سير هزاران مطلبي كه درباره عاشورا و واقعه كربلا نوشته شده، نوشتار حاضر با نگاهي نو و شايد هم نو شده درصدد است تا به اختصار به «جايگاه عاشورا در هندسه آفرينش» بپردازد تا شايد بتواند پرتوي از سر اين اعجاز مقاوم در برابر تمامي دشمنان حق و حقيقت در تمام اعصار و دورانها را بازنماياند؛ از اين رو به تبيين اين ادعا ميپردازد كه: «عاشورا تثبيت و تضمين عينيتيافته اراده خداوند براي تداوم راه رستگاري انسان با تمسك به دين خاتم و رسيدن به مقصد اعلي است.» براي اين منظور لازم است اصليترين و رفيعترين قله آفرينش پس از خود آفرينش شناخته و مسير، مقصود و مقصد نهايي بازشناسي شود. به تصريح قرآن اصليترين و رفيعترين قله آفرينش «انسان» است، آنجا كه ميفرمايد خداوند تبارك و تعالي پس از خلق انسان با مباهات و تمجيد از خود به سبب اين مخلوق فرمود: «فتباركالله احسن الخالقين». خداوند سبحان زماني به سبب خلق انسان از خود تعريف و تمجيد ميكند كه پيش از آن آفرينش به بلوغ تكاملي رسيده بود، اما خداوند براي خلق هيچ يك از مخلوقات پيش از انسان اينگونه به تعريف از خود نپرداخته بود، از اينجا معلوم ميشود كه انسان مخلوق ويژه است كه او را اشرف مخلوقات و خليفه خود ميداند. انسان با برخورداري از اين جايگاه نميتوانست مانند ساير موجودات كه پس از خلقت با برنامهاي به خود واگذاشته ميشدند ـ البته در حمايت لطف مدام خداوندـ رها شود. اين انسان ويژه به برنامهاي ويژه براي تربيت و كسب آمادگيهاي لازم نياز داشت تا بتواند با شناخت مسير و مقصود به مقصد اعلي برسد. بنابراين ميتوان گفت، «فتباركالله احسن الخالقين» اختصاص به لحظه خلقت و موجوديت يافتن انسان ندارد كه بياني فرازماني و فرامكاني و داراي مفهومي به فاصله لحظه خلقت انسان تا آخرت و نقطه نهايي استقرار انسان است. اين برنامه در قالب ارسال رسل و انزال كتب به اجرا درآمد و زمان شروع آن هم از لحظه هبوط حضرت آدم به زمين بود و همه صدوبيستوچهار هزار پيامبر با اجراي اين برنامه مأموريت و وظيفه خود را انجام ميدادند تا نوبت به بعثت پيامبر اعظم، خاتم انبياء محمد مصطفي(ص) رسيد.با بعثت پيامبر اعظم(ص) برنامه خداوند سبحان براي مخلوق ويژه و خليفه خودش وارد مرحله خاصي شد. در دوران بيست و سهساله پيامبري پيامبر خاتم(ص) دستورالعمل برنامه تربيتي خداوند براي انسان با تجميع وحي الهي در قرآن به پايان رسيد و به نحوي پيامبر(ص) به استناد حديث ثقلين دستاورد همه انبياي الهي را در اختيار بشريت پس از خود قرار داد و باب وحي و ارتباط وحياني انسان با خدا بسته شد. پيامبر اعظم(ص) در دوران حياتش با به دوش گرفتن بار سنگين رسالت همه انبيا و تحمل طاقتفرساترين مشقات اسلام را تثبيت و پس از آن رحلت كرد. پس از رحلت پيامبر اعظم(ص) خلفا يكي پس از ديگري روي كار آمدند تا اينكه پس از بيستو پنجسال، حكومت در اختيار حضرت امير(ع) قرار گرفت و پس از حكومت حدود پنج ساله اميرالمومنين(ع)، امامت و خلافت امام حسن(ع) آغاز شد تا زمان شهادت ايشان و شروع امامت امام حسين(ع) كه ده سال با معاويه همزمان بود. در اين چند دهه كه از بعثت پيامبر اعظم(ص) ميگذشت اتفاقات زيادي رخ داد كه تمامي آن مربوط به برنامه هدايتي خداوند براي نوع انسان بود. با اينكه برخي از اين وقايع بسيار سنگين، شكننده و هولناك بود، اما هيچگاه پس از تثبيت اسلام اركان و موجوديت اسلام را تهديد نكرد و حوادث با تمام بزرگي پيرامون اركان اسلام رخ ميداد.
يعني رحلت پيامبر (ص)، رويارويي معاويه با حضرت اميرعلي(ع) و امام حسن(ع)، جنگهاي حضرت امير(ع)، شهادت امام علي (ع) و امام حسن(ع) موجوديت اسلام را در معرض نابودي قرار نداد؛ اما با مرگ معاويه و به خلافت رسيدن يزيد همه چيز به كلي تغيير پيدا كرد، به عبارتي تهديدات چند دهه گذشته كه متوجه مسائل پيراموني اسلام بود به مرحله نابودي اسلام رسيد و اين حساسترين نقطه تاريخ حيات بشر از منظر آفرينش و آناني است كه داراي جهانبيني صحيح ديني هستند. به عبارت ديگر با روي كارآمدن يزيد حركت مستمر هدايت الهي كه بر اساس برنامه ارسال رسل و انزال كتب به پيش ميرفت و به تكامل رسيد در معرض نابودي محض قرار گرفت، چرا كه با نابودي اسلام بين گذشته تربيتي و هدايتي انسان با آينده آن كه بر اساس دستاوردهاي گذشته معناي رستگاري پيدا ميكرد فاصله و شكاف پرنشدني ميافتاد و بايد جلوي اين حادثه و خطر عظيم گرفته ميشد و امام حسين(ع) با شناخت درست از فلسفه خلقت آفرينش و انسان و از وضعيت موجود و وظيفه خود راه نجات و حفظ اسلام و تداوم برنامه الهي را در مقابله متفاوت با يزيد ديد و آن را انجام داد. از اين منظر مباحثي مانند علم امام به شهادت، قيام براي حكومت و... در حاشيه قرار ميگيرند و قيام نجاتبخش امام حسين(ع) كه نجات بشريت محسوب ميشود با زيبايي و به همراه داشتن جلوههاي بيشتري از حقيقت بر عمق جانها مينشيند. از اين رو بايد اظهار داشت امام حسين(ع) براي بقاي دين خدا و تضمين وجود مسير رستگاري بشريت در ادامه تاريخ، قيام كرد و اين نكته دقيقتر را كه ميتواند حرف اصلي اين نوشتار باشد به آن افزود كه«امام حسين(ع) و عاشورا نقطه وصل ميراث آسماني بشريت با آينده و تحقق وعدههاي رستگاري خداوند است.» يعني اگر قيام امام حسين(ع) نبود برنامه مالك ملك و مالك يومالدين ابتر ميشد. براي اثبات وجود چنين نظري شناخت يزيد و توجه به برخي از بيانات امام حسين(ع) كفايت ميكند. بزرگترين شاهد شناخت يزيد و مكنونات و اعتقاداتش دو بيت شعري است كه پس از مشاهده سر مبارك سيدالشهداء(ع) و بياحترامي به آن، به شعر «ابن زبعري» از شعراي دستگاه جدش ابوسفيان در زمان كفر ظاهرياش افزود كه يك بيت يزيد اين است:
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء ولا وحي نزل
خاندان هاشم با سلطنت بازي كردند، نه خبري از آسمان آمد و نه وحي نازل شد.
يزيد با سرودن اين شعر و رفتار پيش از خلافت و پس از خلافت و پس از شهادت امام حسين(ع) نشان داد در وجودش هيچ اعتقادي به خدا، پيامبر(ص)، وحي و اسلام ندارد و با حضور در مسند خلافت و قدرت اسلام را نابود ميكند و از بين ميبرد. يعني خطسير برنامه هدايتالهي را براي هميشه قطع ميكند و پس از آن از عهده كسي كاري برنميآمد.
با اينكه در فرمايشات امام حسين(ع) نكات عديدهاي دال بر آنچه گفته شد، وجود دارد تنها به يك مورد بسنده ميشود كه اگر به غير از آن فرمايشي از امام حسين(ع) باقي نميماند براي درك درست قيام امام حسين(ع) و رسيدن به آنچه كه دربالا بيان شد، كفايت ميكرد.
فرداي روزي كه وليدبن عتبه حاكم مدينه قصد داشت از امام حسين(ع) براي يزيد بيعت بگيرد، مروان امام حسين(ع) را در كوچه ديد و از ايشان خواست مخالفت نكند و بيعت كند حضرت (ع) در پاسخ فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. ما از خداييم و به سوي او بازميگرديم. زماني كه مردم گرفتار حاكمي مانند يزيد ميشوند بايد فاتحه اسلام را خواند.»
از اين عبارت سراسر اعتراض، خوف و نگراني براي اسلام وضعيت ويژه امام حسين(َع) قابل درك است. هيچ معصومي پيش و پس از ايشان اينگونه سخن نگفتهاند و اين خود تأييد مسائل پيش گفته و اصليترين علت قيام امام حسين(ع) براي پيوند زدن مبدأ آفرينش اشرف مخلوقات به مقصد آن است كه به غير از طريق قيام و شهادت به آن شكل ميسر نبود. از اين رو گفتهاند: «الاسلام نبوي الحدوث و حسيني البقاء» و سيره تمام ائمه(ع) پس از امام حسين(ع) و علماي شيعه هم نشان ميدهد ترويج و تبليغ اسلام را برمبناي عاشوراي حسيني قرار دادهاند. بابيانت و امي يا حسين